ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
درده می ربّانی دلهای کبابی را
کم گوی حدیث نان در مجلس مخموران
جز آب نمیسازد، مر مردم آبی را
از آب و خطاب تو، تن گشت خراب تو
آراسته دار ای جان، زین گنج خرابی را
گلزار کند عشقت، آن شورهٔ خاکی را
دربار کند موجت، این جسم سحابی را
بفزای شراب ما، بربند تو خواب ما
از شب چه خبر باشد؟ مر مردم خوابی را
همکاسه مَلِک باشد، مهمان ِ خدایی را
باده ز فلک آید مردان ثوابی را
نوشد لب صدیقش ز اکواب و اباریقش
در خم تقی یابی آن بادهٔ نابی را
هشیار کجا داند؟ بیهوشیِ مستان را
بوجهل کجا داند؟ احوال صحابی را
استاد خدا آمد، بیواسطه صوفی را
استاد کتاب آمد صابی و کتابی را
چون محرم حق گشتی، وز واسطه بگذشتی
بربای نقاب از رخ، خوبانِ نقابی را
منکر که ز نومیدی گوید که «نیابی این»
بند ِ ره او سازد آن گفتِ نیابی را
نی باز سپیدست او، نی بلبل خوشنغمه
ویرانهٔ دنیا به آن جغد غرابی را
خاموش و مگو دیگر مفزای تو شور و شر
کز غیب خطاب آید جانهای خطابی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
امروز گزافی ده آن باده نابی را
برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی را
گیرم قدح غیبی از دیده نهان آمد
پنهان نتوان کردن مستی و خرابی را
ای عشق طرب پیشه خوش گفت خوش اندیشه
[...]
یا میکده را دربند این رند شرابی را
یا چشم بپوش امشب مستی و خرابی را
تا گرد وجودم را بر باد فنا ندهد
از دست نخواهد داد این آتش آبی را
یکباره پریشان کرد ما را چو پریشان کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.