گنجور

 
مولانا

اینک آن مرغان که ایشان بیضه‌ها زرین کنند

کره تند فلک را هر سحرگه زین کنند

چون بتازند آسمان هفتمین میدان شود

چون بخسپند آفتاب و ماه را بالین کنند

ماهیانی کاندرون جان هر یک یونسیست

گلبنانی که فلک را خوب و خوب آیین کنند

دوزخ آشامان جنت بخش روز رستخیز

حاکمند و نی دعا دانند و نه نفرین کنند

از لطافت کوه‌ها را در هوا رقصان کنند

وز حلاوت بحرها را چون شکر شیرین کنند

جسم‌ها را جان کنند و جان جاویدان کنند

سنگ‌ها را کان لعل و کفرها را دین کنند

از همه پیداترند و از همه پنهان ترند

گر عیان خواهی به پیش چشم تو تعیین کنند

گر عیان خواهی ز خاک پای ایشان سرمه ساز

زانک ایشان کور مادرزاد را ره بین کنند

گر تو خاری همچو خار اندر طلب سرتیز باش

تا همه خار تو را همچون گل و نسرین کنند

گر مجال گفت بودی گفتنی‌ها گفتمی

تا که ارواح و ملایک ز آسمان تحسین کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۳۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ادیب صابر

عاشقان را نرگس و گل عاشقی تلقین کنند

زانکه وصف چشم و رخسار بتان چین کنند

عیش من تلخ است بی تو ور بخواهد یک زمان

دو لب شیرین تو تلخ مرا شیرین کنند

عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
صائب تبریزی

غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین کنند

از شکست تن کمند شوق را پرچین کنند

گرچه در ظاهر به زیردست و پا افتاده اند

بگذرند از نه فلک چون رخش همت زین کنند

سالها در خرقه پشمینه خون خود خورند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه