گنجور

 
مولانا

ای اهل صبوح در چه کارید

شب می‌گذرد روا مدارید

ماننده آفتاب رخشان

از جام صبوح سر برآرید

ای شب شمران اگر شمار‌ست

باری شب زلف او شمارید

زخمی که زده‌ست وانمایید

گر پنجهٔ شیر را شکارید

در خواب شوید ای ملولان

وین خلوت را به ما سپارید

می‌آید آن نگار امشب

چون منتظران آن نگارید

زان روی که شمس دین تبریز

داند که شما در انتظارید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۱۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

سر تا پایش به کف بخارید

زو گرد وز دیده اشک بارید

مولانا

آخر گهر وفا ببارید

آخر سر عاشقان بخارید

ما خاک شما شدیم در خاک

تخم ستم و جفا مکارید

بر مظلومان راه هجران

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای همنفسان که پیش یارید

این شکر چرا نمی گذارید؟

ما را مکشید چون غریبان

هر چند شما ازین دیارید

جان خواهم داد زیر پایش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ادیب الممالک

اندر قدمش فتاد و زارید

خون از مژگان بدیده بارید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه