گنجور

 
مولانا

ای عشق که جمله از تو شادند

وز نور تو عاشقان بزادند

تو پادشهی و جمله عشاق

همرنگ تو پادشه نژادند

هر کس که سری و دیده‌ای داشت

دیدند تو را سری نهادند

خورشید توی و ذره از توست

وان نور به نور بازدادند

چون بوی عنایت تو باشد

زالان همه رستم جهادند

چون از بر تو مدد نباشد

گر حمزه و رستمند بادند

ای دل برجه که ماه رویان

از پرده غیب رو گشادند

مستند و طریق خانه دانند

زیرا که نه مست از فسادند

تا عشق زید زیند ایشان

تا یاد بود همه به یادند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم