گنجور

 
مولانا

یا راهبا انظر الی مصباح

متشعشعا و استغن عن اصباح

انظر الی راح تناهی لطفه

و سبی النهی یا لطف‌ها من راح

فالراح نسخ للعقول بنوره

کالشمس عزل للنجوم و ماح

الجد یسجد راحنا متخاضعا

و اعوذ من راح یزید مزاحی

اهل المزاح و اهل راح‌هالک

لا خیر فیهم مسکرا او صاحی

العقل مساح الزمان و اهله

فتجانبوا من عاقل مساح

الراح اجنحه لسکری انها

یجتازهم بحرا بلا ملاح

ذا الراح لا شرقیه غربیه

من دنه مسکیه نفاح

نسخ الهموم و لیس ذاک لغفله

زاد العقول و مدها بلقاح

فتحوا العیون بطیبه و نسیمه

سکروا به فاذا هم بملاح

صاروا سکاری نحو باب ملیکنا

ملک الملوک و روحهم کریاح

ملک البصیره شمس دین سیدی

ظلنا به ذی عزه مرتاح

هاتوا من التبریز من صهبائهم

من مازح متروق وشاح

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۲۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسعید ابوالخیر

حمدا لک رب نجنی منک فلاح

شکرا لک فی کل مساء و صباح

من عندک فتح کل باب ربی

افتح لی ابواب فتوح و فتاح

اوحدالدین کرمانی

القلب الی لقایکم یَرتاحُ

یفدی لکم القلوبُ و الارواحُ

حالی لیلاً و انتم مصباح

من یصلحنا فما لنا اصلاحُ

ابن یمین

هر زن که ز عشقبازی آری بنکاح

باشد ز فساد عقل ازو چشم صلاح

چون با تو حرام کرد و پنداشت فلاح

با غیر تو آخر آیدش وصل مباح

صوفی محمد هروی

یک کاسه هریسه پر ز روغن به صباح

یک تکه، گرسنه را به از صد تفاح

عیبی نکنی به گفتن اطعمه ام

کین گفت شنود من مزاحی است مباح

یغمای جندقی

جدگیر مراین لطیفه بی هزل و مزاح

قصابی نوع بشر ار نیست مباح

سگ زن تراز این خرگله بسیار شنید

چون بر دگری نرفت تکلیف نکاح

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه