هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست
نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسید
صبح سعادت دمید وقت وصال و لقاست
ای شه صاحب قران خیز ز خواب گران
مرکب دولت بران نوبت وصل آن ماست
طبل وفا کوفتند راه سما روفتند
عیش شما نقد شد نسیه فردا کجاست
روم برآورد دست زنگی شب را شکست
عالم بالا و پست پرلمعان و صفاست
ای خنک آن را که او رست از این رنگ و بو
زانک جز این رنگ و بو در دل و جان رنگهاست
ای خنک آن جان و دل کو رهد از آب و گل
گرچه در این آب و گل دستگه کیمیاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیباییهای طبیعی پرداخته و به نوعی دعوت به تماشا و لذتبردن از لحظات شیرین زندگی است. شاعر از فصل وصال و دیدار صحبت میکند و به فرا رسیدن زمان خوشبختی و عشق اشاره دارد. او از عظمت و زیباییهای عالم سخن میگوید و به اهمیت رهایی از قید و بندهای دنیوی تأکید میکند. شعر به نوعی احساس شادی و شگفتی را در ارتباط با عشق و زیباییهای جهان به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در هر لحظه صدای عشق از سمت چپ و راست به ما میرسد و ما به سمت باغ میرویم تا زیباییها را تماشا کنیم.
هوش مصنوعی: زمان گذشت و حالا نوبت باغستان فرا رسیده است. صبحی پر برکت و خوشبختی فرارسیده که زمان ملاقات و وصال نیز هست.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای بزرگ که قرآن در دست توست، از خواب عمیق بیدار شو و سوار بر مرکبِ قدرت و تواناییات شو، زیرا زمان وصل و ارتباط ما فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: در این شعر، اشاره به این است که وفا و صداقت را به صدا درآوردند و جشن و شادی به راه انداختند، اما اکنون باید بدانیم که لذتهای امروزی ممکن است به زودی تمام شوند و آیندهای نامشخص در انتظار ماست. بنابراین باید به فکر آینده و آنچه در پیش است باشیم.
هوش مصنوعی: من به سوی شب میروم و دستم را بلند میکنم، شب را شکسته و دنیای بالا و پایین پر از روشنی و زیبایی است.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که از این ظاهر و جلوهها رها شده است، زیرا فراتر از این ظاهر، در درون و روح انسان، رنگها و زیباییهای دیگری وجود دارد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که از جسم و دنیای مادی آزاد شده باشد، هرچند که در همین دنیا و مادیات هم چیزهای گرانبهایی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.