باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست
گرچه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست
گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود
تعبیههای عجب یار مرا خوست خوست
نقش وفا وی کند پشت به ما کی کند
پشت ندارد چو شمع او همگی روست روست
پوست رها کن چو مار سر تو برآور ز یار
مغز نداری مگر تا کی از این پوست پوست
هر کی به جد تمام در هوس ماست ماست
هر کی چو سیل روان در طلب جوست جوست
از هوس عشق او باغ پر از بلبلست
وز گل رخسار او مغز پر از بوست بوست
مفخر تبریزیان شمس حق آگه بود
کز غم عشق این تنم بر مثل موست موست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره تجربیات عاشقانه و پیچیدگیهای روابط انسانی است. شاعر به بزم دوستان اشاره میکند و به رغم مشکلات و اشتباهات موجود، دوست را میستاید. عشق را به آتش افروخته و دگرگونکننده توصیف میکند، و میگوید که وفاداری در عشق به راحتی قابل اطمینان نیست. او به مخاطب میگوید که باید به عمق وجود خود برگردد و از ظواهر رهایی یابد. عشق را به سیلی تشبیه میکند که بهدنبال سرچشمهاش میگردد و از زیبایی معشوقش به باغی پر از بلبل و عطر گل یاد میکند. در پایان، شاعر خود را شاخص اهل تبریز و از درد عشق سخن میگوید و نشاندهنده غم و رنج ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: دوست باز به مهمانی آمد و اگرچه ممکن است خطا کند، اما این اشتباه از جانب او نیست.
هوش مصنوعی: گاهی حال خوشی دارم و زمانی همه چیز به آتش و مشکلات تبدیل میشود. احساس عجیبی که یار من به من میدهد، گاه شیرین و گاه تلخ است.
هوش مصنوعی: کسی که به وفاداری معروف است، چگونه میتواند به ما بیوفا باشد؟ او مانند شمعی است که همیشه نور میدهد و به خوبی میتابد.
هوش مصنوعی: پوست خود را کنار بگذار و مانند ماری که سرش را از پوست بیرون میآورد، از آنچه که برایت مهمتر است، بهرهمند شو. زیرا تا زمانی که تنها به ظواهر وابستهای، هیچ محتوا و عمقی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: هر کسی با جدیت و خلوص در پی به دست آوردن عشق ماست، و هر کسی که مانند سیلی پرخروش در جستجوی هدف است، به دنبال آن میگردد.
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که باغ پر از بلبل شود و چهرهاش بوی خوشی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شمس، بزرگترین شاهرگ وجود تبریزان، آگاه است که از شدت عشق، این جسم من مانند مویی نازک شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آرزویی بود و شد محو در اوصافِ دوست
هیچ ز من مانده نیست هرچه بماندهست اوست
جامِ می و کنج و یار هر چه دگر جمله هیچ
شش جهتِ کاینات بر سرِ این چارسوست
موسی و ثُعبان و چوب سامری و عجلِ زر
[...]
باد صبا برگرفت پرده ز رخسار دوست
جمله ذرات را عربده و های و هوست
حاضر دلدار باش، حافظ اسرار باش
فتنه چو دیدی بدان پیشرو فتنه اوست
قاعده کار بین، شیوه دلدار بین
[...]
در صدف جان دردی نیست به جز دوست دوست
آنکه دل از عشق او زنده بود اوست اوست
نغز درین نه طبق نیست به جز عشق حق
هر چه به جز عشق او نیست به جز پوست پوست
قدسهی قامتان زان چمن آراست راست
[...]
گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست!
گفتمش: آن دود چیست؟ گفت: که آن موست موست
من که بملک جهان، ندهم یک موی او
دل بجهان چون دهم؟ در دل من اوست اوست!
چون شود او جلوه گر، در قدم سرو او
[...]
مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
او همه مغز است مغز، هر دو جهان پوست پوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.