ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست
بدمستی ز نرگس خمارم آرزوست
هندوی طرهات چه رسن باز لولییست
لولی گری طره طرارم آرزوست
اندر دلم ز غمزه غماز فتنههاست
فتنه نشان جادوی بیمارم آرزوست
زان رو که غدرها و دغاهاش بس خوشست
غدرش مرا بسوزد غدارم آرزوست
زان شمع بینظیر که در لامکان بتافت
پروانه وار سوخته هموارم آرزوست
گلزار حسن رو بگشا زانک از رخت
مه شرمسار گشته و گلزارم آرزوست
بعد از چهار سال نشستیم دو به دو
یک ره به کوی وصل تو دوچارم آرزوست
انکار کرد عقل تو وین کار کرده عشق
انکار سود نیست چو این کارم آرزوست
رانیم بالش شه و رانی به زخم مار
با مصطفای حسن در آن غارم آرزوست
تاتار هجر کرد سیاهی و عنبری
زان مشکهای آهوی تاتارم آرزوست
باریست بر دلم که مرا هیچ بار نیست
ای شاه بار ده که یکی بارم آرزوست
عارست ای خفاش تو را ناز آفتاب
صد سجده من بکرده بر آن عارم آرزوست
با داردار وعده وصلت رسید صبر
هجران دو چشم بسته و بر دارم آرزوست
هست این سپاه عشق تو جان سوز و دلفروز
و اندر سپاه عشق تو سالارم آرزوست
دجال هجر بر سرم از غم قیامتیست
لابد فسون عیسی و تیمارم آرزوست
مکری بکرد بنده و مکری بکرد وصل
از مکر توبه کردم مکارم آرزوست
تا سوی گلشن طرب آیم خراب و مست
از گلشن وصال تو یک خارم آرزوست
زان طرههای زلف کمرساز بنده را
کز شهر دررمیدم کهسارم آرزوست
موسی جان بدید درختی ز نور نار
آن شعله درخت و از آن نارم آرزوست
تبریز چون بهشت ز دیدار شمس دین
اندر بهشت رفته و دیدارم آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عمق احساسات عاشقانه و آرزوهای شاعر را بیان میکند. او از ساقی، باده و زیبایی محبوبش آرزو دارد و به زیباییهای ظاهری مانند طره و غمزه محبوبهاش اشاره میکند. شاعر به گرما و لذت عشق، درد و رنج هجر و همچنین به خیال وصال و تلاش برای رسیدن به محبوبش اشاره دارد. احساساتی چون شوق، درد، هجر و وصال در این شعر به زیبایی بیان شده و شاعر در عین حال از زیباییهای طبیعی و مذهبی نیز یاد میکند. در نهایت، عشق را به عنوان سپاه و نیرویی جانسوز معرفی میکند که او را درگیر کرده است و در آرزوی وصال و نزدیک شدن به محبوبش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که از لب معشوقهام نوشیدنی بنوشم و از خوابآلودگی چشمانش سرمست شوم.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و جلوهگر تو مانند ریسمانی است که هر کس را به خود جذب میکند. آرزوی من این است که در دنیای زیبایی و جذابیت تو غرق شوم و از آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر ناز و کرشمهها و نقشههای فتنهانگیز، حادثهها و مشکلاتی وجود دارد. آرزوی من این است که جادوی زیبای او، که مرا بیمار کرده، به دستم برسد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل که برایم فریبها و نیرنگهایش بسیار زیباست، آرزو دارم که نیرنگش مرا بسوزاند.
هوش مصنوعی: از آن شمع بینظیر که در جهانی ناخودآگاه میدرخشد، من مانند پروانهای که در پی نور سوخته، همیشه آرزو دارم.
هوش مصنوعی: باغ زیبایی چهرهات را بگشا، زیرا ماه از زیبایی تو خجالت کشیده و من آرزو دارم که در این باغ گردم.
هوش مصنوعی: پس از چهار سال، ما به طور جداگانه در کنار هم نشستهایم و هر دو با امید و آرزوی رسیدن به مسیر وصال تو، دچار شدهایم.
هوش مصنوعی: عقل تو این را انکار میکند، اما عشق چنین عملی را انجام میدهد. انکار کردن این احساس فایدهای ندارد، چون من به دنبال این کار هستم و آن را خواسته خود میدانم.
هوش مصنوعی: من در آغوش بالای پادشاه قرار دارم و در دل غار با زخم مار، آرزویم پیوستن به مصطفی حسن است.
هوش مصنوعی: تاتار با جدایی خود زشتی را ترک کرده و به زیبایی و روشنی روی آورده است، اما همچنان من در آرزوی عطر و خوشبویی مانند مشکهای آهوی تاتار هستم.
هوش مصنوعی: حس عمیقی در دل من وجود دارد که هیچ گونه بار یا مسئولیتی نمیتواند آن را سنگین کند. ای پادشاه، فقط یک چیز از تو میخواهم و آن آرزوی من است.
هوش مصنوعی: ای خفاش، تو را ناز آفتاب بر من یکصد بار سجده کرده و آرزویم همین است.
هوش مصنوعی: با دلسوزم وعده وصل داده شد، باید در انتظار بمانم و صبر کنم. آرزوی من آن است که روزی این هجران و دوری به پایان برسد و به وصال محبوب دست یابم.
هوش مصنوعی: این گروه عاشقان تو، یکی آتشین و دیگری دلربا هستند و در این جمع، آرزوهای من به عنوان فرمانده حضوری برجسته دارد.
هوش مصنوعی: عذاب دوری و جدایی بر من غلبه کرده و به اندازهای سخت و دردناک است که به زعم من، گویی روز قیامت در حال وقوع است. در این میان، آرزو دارم که مایه آرامش من مانند عیسی باشد و بتوانم از این رنجها رهایی یابم.
هوش مصنوعی: بنده به شیوهای حیلهآمیز عمل کرد و برای رسیدن به وصال، نقشههایی کشید. اکنون از این فریبکاریهایی که کردهام، توبه میکنم و تنها آرزویم این است که از مکاران شوم.
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به گلزار خوشی و شادی، در حالی که از عشق تو سرشار از شوق و سرمستی هستم، تنها یک آرزو دارم و آن این است که به اندازه یک خار به تو نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: به خاطر آن موهای خوشحالت که به کمرم میرسد، از شهر دور شدم و به کوهها آرزو دارم بروم.
هوش مصنوعی: موسی جان نگاهی به درختی کرد که از نور شعلهای پر نور میکاشت و او از آن شعله خواستهای در دل دارد.
هوش مصنوعی: تبریز برای من مانند بهشت است، زیرا در آنجا شمس دین حضور دارد و من آرزو دارم که او را ملاقات کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست
بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست
یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل
کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست
ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.