نسیمالصبح جد بابتشار
و بشر حین یأتی بانتشار
واتحفنی لباسالجد منه
فانی من لباس الجد عاری
فقد احرقت فی صد و بعد
بنار لا تسلنی ای نار
اما تصغی الی قلب حریق
ینادی، یا حذاری، یا حذاری
و مما خان بیدهر قتول
و ما قدحان لی ادراک ثاری
اذا ما فیک افنی فیک احیی
اذا ما انت جاری، انت جاری
ظللت کیونس فی بطن حوت
فمذ صحالهوی کسروا فقاری
الا یا صاح انظر فی خدودی
تری او صافه ان کنت قاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و احساسی، به حس تنهایی و امیدواری اشاره میکند. او از جدایی و دشواریهای زندگی سخن میگوید و بیان میکند که با وجود آتشهای سوزانی که در دلش وجود دارد، هنوز امیدی در دل دارد. شاعر به یاد خواننده میآورد که به خود بپردازد و در نهایت به قدرت بازگشت و احیای زندگی اشاره میکند. همچنین، میگوید که ممکن است در وادی تنهایی و مشکلات قرار گیرد، اما بلندی روح و عشق به زندگی او را سرپا نگه میدارد.
هوش مصنوعی: نسیم صبح با شوق و طراوتی دلانگیز به ما میرسد و وقتی خبر خوشی به ما میرسد، دلهایمان را سرشار از خوشحالی میکند.
هوش مصنوعی: لباس جد را بر من بپوشان که من از لباس جد عاری و بیپناهم.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوزانده شدم و حالا از تو نمیپرسم که کدام آتش من را میسوزاند.
هوش مصنوعی: اما دلی با آتش شعلهور دارد که فریاد میزند، ای حذر، ای حذر.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به خیانت زمان و روزگار اشاره میکند و به زخمهایی که بر دلش بهجا مانده فکر میکند. همچنین بیان میکند که انتقام و حقایق گذشته به سادگی در دسترس نیستند و بارها با چالشها و دشواریها روبرو شده است.
هوش مصنوعی: هرگاه من در تو فنا شوم، در تو زنده میشوم؛ اگر تو در حال جریان باشی، تو همچنان در حال جاری بودن هستی.
هوش مصنوعی: من در سایهی یونس در شکم ماهی بودم و وقتی که عشق به من جان تازهای داد، کمرم را شکستند.
هوش مصنوعی: ای دوست، به چهرههای من نگاه کن، اگر درست ببینی، با صمیمیت و صفا روی گونههایم نقش بسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.