گنجور

 
مولانا

اتاک الصوم فی حلل السعود

فدم واسلم علی رغم الحسود

وصم وافطر و عید فی نعیم

لک العمر المؤبد بالخلود

فلا زالت تزف لک التهانی

مهناة من‌الملک الودود

فشکرا ثم شکرا ثم شکرا

لاوراد العطا خیرالورود

و سقیا ثم سقیا ثم سقیا

لجود بعد جود بعد جود

و کأسا قد سقیناه دهاثا

یری رقراقها تحت‌الجلود

ینابیع جرت شرقا و غربا

کانهارالجنان بلا رکود

و نیران الشباب موقدات

بسعد لا یخاف من‌الخمود

براح الروح روحی! قرعینا

و یا نفسی دعاک الجد عودی

و ارض‌الله واسعة فسیح

الی رب رؤف بالوفود

ینادی ربنا، عودوا الینا

اجبیونا و اوفوا بالعقود

ازهدا فی ملاقاتی و عندی

وجود، فی وجود فی وجود

ولم یخسر طلوب فی فنائی

ولم یمکن خلاف فی وعودی

خمش کردم که هر ناگفتهٔ را

بدیدم من که دیدی و شنودی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

مو را نه فکر سودایی نه سودی

نه در دل فکر بهبودی نه بودی

نخواهم جو کنار و چشمه سارون

که هر چشمم هزارون زنده رودی

مولانا

شنودم من که چاکر را ستودی

کی باشم من تو لطف خود نمودی

تو کان لعل و جان کهربایی

به رحمت برگ کاهی را ربودی

یکی آهن بدم بی‌قدر و قیمت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه