با چرخ گردان تیره هوایی
دارد همیشه قصد جدایی
هذا محمد قتلی تغمد
انا معود حمد الجفایی
هذا حبیبی هذا طبیبی
هذا ادیبی هذا دوایی
هذا مرادی هذا فؤادی
هذا عمادی هذا لوایی
پر کن سبویی بیگفت و گویی
باهای و هویی گر یار مایی
هان ای صفورا بشکن سبو را
مفکن عمو را در بینوایی
گر شد سبویی داریم جویی
در شهره کویی تو گر سقایی
این عیش باقی نبود گزافی
بی پر نپرد مرغ هوایی
بنمای جان را قولنجیان را
تنهاروی کن رسم همایی
از بهر حس شان جسم نجس شان
ز ایشان چه خیزد گند گدایی
زین رز برون بر گنده بغل را
پهلوی نعنع کن گندنایی
بسیار کوشی تا دل بپوشی
هر جزوت این جا بدهد گوایی
ننوشته خواند ناگفته داند
تو سخت رویی بس بیحیایی
چون نیست رختت چون نیست بختت
ز آن روی سختت ناید کیایی
جنس سگانی وغ وغ کنانی
میگرد در کو در خانه نایی
در خانه بلبل داریم صلصل
کز سگ نیاید زیبانوایی
نک بلبل حر نک بلبله پر
برخیز سنقر تا چند پایی
عمری چو نوحی یاری چو روحی
گاهی غدایی گاهی عشایی
نوشیست و مینوش وز گفت خاموش
وین طبل کم زن بس ای مرایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف محبوب خود میپردازد و با حسرت و غم به جدایی و دوری از او اشاره میکند. او محبوبش را به عنوان پزشک، شاعر و دارو تشبیه میکند و از احساسات عمیق خود نسبت به او سخن میگوید. همچنین، شاعر از مشکلات و ناخوشیهای زندگی صحبت کرده و به زیباییهای عشق و دلتنگی اشاره میکند. در نهایت، او به سکوت و آرامش در عیش و نوش اشاره داشته و از زیباییهای عشق و تأثیر آن بر زندگی یاد میکند. شعر پر از تشبیهات و استعارات است که عمق احساسات انسان را در مواجهه با عشق و جدایی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چرخ زمان همیشه در حال چرخش است و هوای تیرهای دارد که نشان از جدایی و دوری دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که محمد، محبوب من است و من به او عشق میورزم، اما او نسبت به من بیاعتنایی میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخص مورد نظر به عنوان محبوب، پزشک، فرهنگساز و داروی من معرفی شده است. او در زندگی من نقشهای مختلف و مهمی دارد، به طوری که هم پیشرفتم را در نظر میگیرد و هم به بهبودی و سلامت من کمک میکند.
هوش مصنوعی: اینچه که میخواهم همین است، این دل من است، این پایه و اساس من است، این پرچم من است.
هوش مصنوعی: سبویی را پر کن بدون هیچ حرف و سخنی، اگر یار و دوست تو هستی، این کار را انجام بده.
هوش مصنوعی: ای صفورا، سبو را بشکن و عمو را در گرفتاری و فقر رها کن.
هوش مصنوعی: اگر در دست ما جامی باشد، ما در همان شهر و محلهای که تو هستی، جوی آبی داریم. اگر تو سرپرستی و سقایی.
هوش مصنوعی: این خوشی که ما داریم، به احتمال زیاد دائمی نیست و مثل پرندهای که در آسمان میپرد، ممکن است به زودی تمام شود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای نشان دادن وجود واقعی خود، باید استعداد و عشق واقعیتان را به نمایش بگذارید و با تمام وجود به جمعپژوهی و همنشینی بپردازید.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای حس آنها، جسم آلودهشان چه چیزی به وجود میآورد؛ جز اینکه زباله و بیارزشی به بار میآورد؟
هوش مصنوعی: از این گل سرخ بیرون، شاخه را گرفته و در کنار نعناع، آن را به زیبایی بچین.
هوش مصنوعی: بسیار تلاش میکنی تا دل خودت را مخفی کنی، در حالی که هر بخش از وجودت در اینجا شهادت میدهد.
هوش مصنوعی: بیآنکه چیزی نوشته شود، آن را میخوانی و بدون اینکه چیزی گفته شود، آن را میدانی. تو بهقدری غیرت نداری که بر حقایق تلخ اذعان کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که نعمتها و خوشبختیهایت نیست، از آنچهرهی سختت، به تو قدرت و شجاعت نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: سگها به صدای خود در اطراف خانه میگردند و هر کسی که با آنها روبرو شود، دچار مشکل میشود.
هوش مصنوعی: در خانه ما بلبل وجود دارد که صدای نازک و زیبا میزند، و از سگها صدایی نمیآید که زشت و ناخواسته باشد.
هوش مصنوعی: بلبل عاشق در حال نالیدن است، ای سنقر (پرندهای بزرگ و آزاد) چرا همچنان از زمین برنمیخیزی و پرواز نمیکنی؟ کمکم باید از این حالت رهایی یابی و به آسمان بروی.
هوش مصنوعی: زندگیای طولانی مانند نوح، و دوستیای که مانند روح است. گاهی مهمانی میدهم و گاهی خودم مهمان میشوم.
هوش مصنوعی: به نوشیدن و لذت بردن بپرداز و از حرف زدن بیفایده بپرهیز، زیرا به زودی زمان سخن گفتن نخواهد بود، پس دست از سر و صدا بردار ای انسان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟
کی روی خوبت با ما نمایی؟
بیتو چنانم کز جان به جانم
هر سو دوانم، آخر کجایی؟
بیمار خود را میپرس گه گه
[...]
حدی نداری در خوش لقایی
مثلی نداری در جان فزایی
بر وعده تو بر نجده تو
که م دوش گفتی هی تو کجایی
کردم کرانه ز اهل زمانه
[...]
افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی به جایی
او شهریاری من خاکساری
او پادشاهی من بینوائی
بالا بلندی گیسو کمندی
[...]
افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی بجائی
دل بازکردست فکر قبائی
باصوف دارد روی صفائی
ارمک امیری صوفک نقیری
[...]
از سبزه بر گل خط می فزایی
دل می فریبی جان می ربایی
هر دم چه آیی از دیده در دل
خود را به مردم تا کی نمایی
شد عمرم آخر در جست و جویت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.