بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب
آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب
بنگر به خانه تن و بنگر به جان من
از جام عشق او شده این مست و آن خراب
میر شرابخانه چو شد با دلم حریف
خونم شراب گشت ز عشق و دلم کباب
چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد
احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب
دریای عشق را دل من دید ناگهان
از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب
خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین
اندر پیش دوان شده دلهای چون سحاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بازگشت محبوبی اشاره میکند که برایش بسیار مهم و تاثیرگذار است. او بیان میکند که این عشق مانند آتشی است که هیچ چیزی نمیتواند آن را خاموش کند و او را به مستی و خراب حالی کشانده است. شاعر به تاثیر عشق بر وجود خود اشاره کرده و از حالاتی چون شادی و شگفتی در مواجهه با یاد محبوب میگوید. او همچنین به دریای عشق و جستجوی دل در آن اشاره میکند و به زیبایی معروفی به نام شمس دین از تبریز اشاره میکند که دلی شاداب و سرشار از احساسات را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دوباره آن ماهی بازگشته که آسمان هم در خوابش نمیدید. آتشی را به وجود آورده که هیچ آبی نمیتواند خاموشش کند.
هوش مصنوعی: به بدن خود نگاه کن و به روح من نیز نگاهی بیفکن، زیرا به خاطر عشق او من دیوانه و او ویران شده است.
هوش مصنوعی: مدیار شرابخانه وقتی با دل من همصحبت شد، خونم به شراب تبدیل شد و عشق باعث شد که دل من بسوزد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمهایم پر از تصور او میشود، صدای تحسین و شادباش برای پیاله و شراب به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دل من ناگهان دریای عشق را مشاهده کرد و از من جدا شد و گفت: مرا در این دریا پیدا کن.
هوش مصنوعی: خورشید زیبای تبریز، شمس دین، به جلو روان شده و دلها را مانند ابرها پر میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.