ز بامداد دلم میجهد به سودایی
ز بامداد پگه میزند یکی رایی
چگونه آه نگویم که آتشی بفروخت
که از پگه دل من گشت آتش افزایی
فسون ناله بخوانم بر اژدهای غمش
که آتشست دم او و ناله سقایی
عجب که دوش کجا بوده است این دل من
که بر رخ دل من هست تازه صفرایی
به سوی جسم چو خاکسترم میا گستاخ
که زیر اوست یکی آتشی و دریایی
به خوی آتش او من همیروم ای یار
به حیلهها و به تزویرها و هیهایی
ز دردمیدن عشقش دلم شکست آورد
که عشق را دم تندست و دل چو سرنایی
به جست و جوی وصالش دل مراست به عشق
چه آتشین طلبی و چه آهنین پایی
حدیث آتش گویم ز شمس تبریزی
که تا ز تابش نورش رسد به هر جایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و عشق عمیق سراینده است. او از صبحگاهان دلش به سوی عشق میجهد و حسرتی عمیق او را میسوزاند. در اشعار، او به آتش عشق و تأثیر آن بر دلش اشاره میکند و بیان میکند که عشقش شدید و سوزان است. همچنین به جستوجوی وصال معشوقهاش پرداخته و از درد و آتش عشق میگوید. در نهایت، اشارهای به نور و تابش شمس تبریزی دارد که به عنوان نمادی از روشنایی و حقیقت در عشقش مطرح میشود.
هوش مصنوعی: از صبحگاهی، دل من به شور و شوقی میپرد و از صبح، صدای فکری در ذهن من طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم آهی بکشم وقتی که آتشی به وجود آمده است که دل من را به شدت میسوزاند؟
هوش مصنوعی: من با صدای نالهای به درد و غم او میپردازم، زیرا او مانند اژدهایی است که دمش شعله میافروزد و نالههای من مانند آب از سقی هستند که به تشنگیاش پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: عجب است که دیروز دل من کجا بوده است که امروز بر چهره من حالتی جدید و شاداب دارد.
هوش مصنوعی: به سمت جسم من به عنوان خاکستر نیا، چون زیر این جسم، آتش و دریا نهفته است.
هوش مصنوعی: من هم مانند آتش شخصیت تو در حال حرکت هستم، ای دوست، با فریبها و نیرنگها و با نالهها و آهها.
هوش مصنوعی: عشق او باعث درد و رنج دل من شد تا جایی که دلم شکست. زیرا عشق شدت و شورو هیجان خاصی دارد و دل انسان مثل سرناست که هنگام نواختن، نازک و آسیبپذیر میشود.
هوش مصنوعی: دل من در پی وصال اوست و در این مسیر، عشق من مانند آتش سوزان است. در این تلاش، با ارادهای آهنین و استقامت بینظیر پیش میروم.
هوش مصنوعی: میخواهم داستان آتش را از شمس تبریزی بگویم، زیرا نور او به هر جا که برسد، تاثیرش را منتقل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.