به اهل پرده اسرارها ببر خبری
که پردههای شما بردرید از قمری
نشسته بودند یک شب نجوم و سیارات
برای طلعت آن آفتاب در سمری
برید غیرت شمشیر برکشید و برفت
که در چهاید بگفتند نیستمان خبری
برید غیرت واگشت و هر یکی میگفت
به نالههای پرآتش که آه واحذری
شبانگهانی عقرب چو کزدمک میرفت
به گوشهای سراپردههاش بر خطری
که پاسبان سراپرده جلالت او
به نفط قهر بزد تا بسوخت از شرری
دریغ دیده بختم به کحل خاک درش
ز بهر روشنی چشم یافتی نظری
که تا به قوت آن یک نظر بدو کردی
که مهر و ماه نیابند اندر او اثری
که نسر طایر بگذشت از هوس آن سو
به اعتماد که او راست بسته بال و پری
یکی مگس ز شکرهای بیکرانه او
پرید در پی آن نسر و برسکست سری
چو بوی خمر رحیقش برون زند ز جهان
خراب و مست ببینی به هر طرف عمری
به بر و بحر فتادست ولوله شادی
که بحر رحمت پوشید قالب بشری
فکند ایمن و ساکن حذرکنان بلا
سلاحها بفراغت ز تیغ یا سپری
که ذرههای هواها و قطرههای بحار
به گوش حلقه او کرد و بر میان کمری
چو حق خدمت او ماجرا کند آغاز
یقین شود همه را زانک نیستشان هنری
نگارگر بگه نقش شهرها میکرد
گشاد هندسه را پس مهندسانه دری
چو دررسید به تبریز و نقش او ناگاه
برو فتاد شعاعات روح سیمبری
قلم شکست و بیفتاد بیخبر بر جای
چو مستیان شبانه ز خوردن سکری
تمام چون کنم این را که خاطر از آتش
همیگدازد در آب شکر چون شکری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به زیبایی و جذابیت وجودی یک معشوق اشاره میکند. شاعر از افرادی که پردههای راز را در بر دارند میخواهد خبری را منتقل کنند که این پردهها از روی یک آفتاب (مقصود معشوق) برداشته شده است. در ادامه، شاعر به توصیف زیبایی و نور این آفتاب میپردازد و به تأثیری که بر سیارات و ستارگان دارد اشاره میکند.
شاعر به دلتنگی خود و جستجوی معشوق پرداخته و از تحولات ناگوار و بلاهایی که به سر زندگی و دل عاشقان میآید، میگوید. او همچنین به زیبایی و لطافتی اشاره میکند که در اثر دیدن معشوق حاصل میشود و چگونگی افسردگی و مستی عاشقان را وصف میکند.
در نهایت، شاعر با نشان دادن عظمت و قدرت معشوق، به مضمونی از شکست قلم و هنرمندی و تأثیرات شگرف این دیدار بر زندگی انسانها میپردازد، بهگونهای که حتی انسانهای مست نیز از این جذابیت بینظیر متاثر میشوند.
هوش مصنوعی: به افرادی که در دنیای رازها هستند، پیامی برسان که شما پردهها را کنار زدید و از پردهنشینی به دنیای روشنایی و حقیقت قدم گذاشتید.
هوش مصنوعی: یک شب، ستارهها و سیارات گرد هم جمع شده بودند تا زیبایی و چهره آن آفتاب را تماشا کنند.
هوش مصنوعی: غیرت شمشیر از نیاکان برخواهد خواست و به میدان خواهد رفت، چون گفتند خبری از ما نیست.
هوش مصنوعی: غیرت و شجاعت افراد از بین رفته و هر کس به نالههای سوزناک و پرحرارت خود میگوید: "آه، چه ترسی!"
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که عقرب به سمت بالای چادر میرفت، صدای خطرناکی به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: پاسبان نگهبان عظمت او با خشم خود به او ضربهای زد که باعث شد از شعلهای بسوزد.
هوش مصنوعی: افسوس که بخت من به قدری بد است که برای روشنایی چشمم، باید به خاک در خانهاش چشم بدوزم تا نوری را ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با قدرت نگاه خود به او مینگری، دیگر نه خورشید و نه ماه نمیتوانند بر او اثری بگذارند.
هوش مصنوعی: پرندهای از هوس و خواهشهای دنیوی عبور کرد و به این دلیل که اعتماد دارد او بال و پر خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: مگسی از روی شکرهای فراوان او پرواز کرد و به دنبال آن نسر (پرندهای شکاری) رفت و سرش را شکست.
هوش مصنوعی: وقتی عطر دلپذیر شراب ناب به مشام برسد، از هر سو میتوانی افرادی را ببینی که از خوشحالی و نشئگی غرق در شادی و سرخوشی هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به شادی و خوشحالی در دنیای انسانی است که به خاطر نعمتهای رحمت الهی ایجاد شده است. تمام طبیعت و عالم وجود پر از سرور و نشاط است، به طوری که لطف و رحمت خداوند به شکل مادی و معنوی در زندگی انسانها تجلی یافته و آنها را به شادی و خرسندی رهنمون میکند.
هوش مصنوعی: چشمها را به دور از خطر و آرامش بینداز و از سلاحها و تندرویها به دور بمان.
هوش مصنوعی: ذرات هوا و قطرات دریا به دور او حلقه زدند و بر کمرش نشستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که حق خدمت خداوند را به جا آورد، آغاز یقین برای همه خواهد بود، زیرا هیچکس در کار خود هنری ندارد.
هوش مصنوعی: زیباسازی و طراحی شهرها به دست هنرمندان و معماران صورت میگیرد که با مهارت و خلاقیت خود به شکلگیری فضاهای شهری کمک میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی به تبریز رسید، ناگهان نور و جلال روح سیمبری بر او تابید.
هوش مصنوعی: قلم به زمین افتاد و از حال رفت، مانند افرادی که در شبانهروز بیخبر از خود، به خاطر نوشیدنی زیاد مست شدهاند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم این آرزو را برآورده کنم که دل من مانند شکر در آب میسوزد و میگدازد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو
بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری
چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای
[...]
ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش
عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی
[...]
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
[...]
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری
خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری
ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر
چو یادم آید از آن سی ستاره سحری
بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو
[...]
اگر به داد بود نام شاه دادگری
وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری
چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی
چو روز رزم شود آسمان با کمری
فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.