گنجور

 
مولانا

به اهل پرده اسرارها ببر خبری

که پرده‌های شما بردرید از قمری

نشسته بودند یک شب نجوم و سیارات

برای طلعت آن آفتاب در سمری

برید غیرت شمشیر برکشید و برفت

که در چه‌اید بگفتند نیستمان خبری

برید غیرت واگشت و هر یکی می‌گفت

به ناله‌های پرآتش که آه واحذری

شبانگهانی عقرب چو کزدمک می‌رفت

به گوش‌های سراپرده‌هاش بر خطری

که پاسبان سراپرده جلالت او

به نفط قهر بزد تا بسوخت از شرری

دریغ دیده بختم به کحل خاک درش

ز بهر روشنی چشم یافتی نظری

که تا به قوت آن یک نظر بدو کردی

که مهر و ماه نیابند اندر او اثری

که نسر طایر بگذشت از هوس آن سو

به اعتماد که او راست بسته بال و پری

یکی مگس ز شکرهای بی‌کرانه او

پرید در پی آن نسر و برسکست سری

چو بوی خمر رحیقش برون زند ز جهان

خراب و مست ببینی به هر طرف عمری

به بر و بحر فتادست ولوله شادی

که بحر رحمت پوشید قالب بشری

فکند ایمن و ساکن حذرکنان بلا

سلاح‌ها بفراغت ز تیغ یا سپری

که ذره‌های هواها و قطره‌های بحار

به گوش حلقه او کرد و بر میان کمری

چو حق خدمت او ماجرا کند آغاز

یقین شود همه را زانک نیستشان هنری

نگارگر بگه نقش شهرها می‌کرد

گشاد هندسه را پس مهندسانه دری

چو دررسید به تبریز و نقش او ناگاه

برو فتاد شعاعات روح سیمبری

قلم شکست و بیفتاد بی‌خبر بر جای

چو مستیان شبانه ز خوردن سکری

تمام چون کنم این را که خاطر از آتش

همی‌گدازد در آب شکر چون شکری

 
 
 
عنصری

ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری

شکنج تو علم پرنیان شوشتری

بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو

بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری

چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری

تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری

توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش

عفیفه مریم مر پور خویش را پدری

به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی

[...]

ازرقی هروی

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری

پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری

عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب

که گر پریست چنین آمدست رسم پری

گر آبگینه پری را ببیندی بدرست

[...]

قطران تبریزی

بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری

خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری

ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر

چو یادم آید از آن سی ستاره سحری

بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو

[...]

امیر معزی

اگر به داد بود نام شاه دادگری

وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری

چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی

چو روز رزم شود آسمان با کمری

فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه