گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری

بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری

مثال ده که نروید ز سینه خار غمی

مثال ده که کند ابر غم گهرباری

مثال ده که نیاید ز صبح غمازی

مثال ده که نگردد جهان به شب تاری

مثال ده که نریزد گلی ز شاخ درخت

مثال ده که کند توبه خار از خاری

مثال ده که رهد حرص از گداچشمی

مثال ده که طمع وارهد ز طراری

مثال گر ندهی حسن بی‌مثال تو بس

که مستی دل و جانست و خصم هشیاری

چو شب به خلوت معراج تو مشرف شد

به آفتاب نظر می‌کند به صد خواری

ز رشک نیشکرت نی هزار ناله کند

ز چنگ هجر تو گیرند چنگ‌ها زاری

ز تف عشق تو سوزی است در دل آتش

هم از هوای تو دارد هوا سبکساری

برای خدمت تو آب در سجود رود

ز درد توست بر این خاک رنگ بیماری

ز عشق تابش خورشید تو به وقت طلوع

بلند کرد سر آن کوه نی ز جباری

که تا نخست برو تابد آن تف خورشید

نخست او کند آن نور را خریداری

تنا ز کوه بیاموز سر به بالا دار

که کان عشق خدایی نه کم ز کهساری

مکن به زیر و به بالا به لامکان کن سر

که هست شش جهت آن جا تو را نگوساری

به دل نگر که دل تو برون شش جهت است

که دل تو را برهاند از این جگرخواری

روانه باش به اسرار و می تماشا کن

ز آسمان بپذیر این لطیف رفتاری

چو غوره از ترشی رو به سوی انگوری

چو نی برو ز نیی جانب شکرباری

حلاوت شکر او گلوی من بگرفت

بماندم از رخ خوبش ز خوب گفتاری

بگو به عشق که ای عشق خوش گلوگیری

گه جفا و وفا خوب و خوب کرداری

گلو چو سخت بگیری سبک برآید جان

درآیدم ز تو جان چون گلوم افشاری

گلوی خود به رسن زان سپرد خوش منصور

دلا چو بوی بری صد گلو تو بسپاری

ز کودکی تو به پیری روانه‌ای و دوان

ولیکن آن حرکت نیست فاش و اظهاری

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۰۸۸ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه