تو آسمان منی من زمین به حیرانی
که دم به دم ز دل من چه چیز رویانی
زمین خشک لبم من ببار آب کرم
زمین ز آب تو باید گل و گلستانی
زمین چه داند کاندر دلش چه کاشتهای
ز توست حامله و حمل او تو میدانی
ز توست حامله هر ذرهای به سر دگر
به درد حامله را مدتی بپیچانی
چههاست در شکم این جهان پیچاپیچ
کز او بزاید اناالحق و بانگ سبحانی
گهی بنالد و ناقه بزاید از شکمش
عصا بیفتد و گیرد طریق ثعبانی
رسول گفت چو اشتر شناس مؤمن را
همیشه مست خدا کش کند شتربانی
گهیش داغ کند گه نهد علف پیشش
گهیش بندد زانو به بند عقلانی
گهی گشاید زانوش بهر رقص جعل
که تا مهار به درد کند پریشانی
چمن نگر که نمیگنجد از طرب در پوست
که نقش چند بدو داد باغ روحانی
ببین تو قوت تفهیم نفس کلی را
که خاک کودن از او شد مصور جانی
چو نفس کل همه کلی حجاب و روپوشست
ز آفتاب جلالت که نیستش ثانی
از آفتاب قدیمی که از غروب بری است
که نور روش نه دلوی بود نه میزانی
یکان یکان بنماید هر آنچ کاشت خموش
که حاملهست صدفها ز در ربانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف رابطهی عمیق و پیچیده میان موجودات و خداوند میپردازد. شاعر با به کارگیری تصاویری از زمین و آسمان، از حیرانی و ناتوانی انسان در درک لطافت و زیباییهای وجودی سخن میگوید. زمین نماد human experience است که به آب و رحمت الهی نیاز دارد تا زندگی و شکوفایی خود را بیابد. همچنین اشاره به این دارد که انسانها و جهان پیرامونشان حامله از معانی و رازهای بزرگ هستند که به تدریج درک میشوند. در ادامه، شاعر به قدرت خداوند و نور جاویدان آن اشاره میکند که در پس حجابهای وجودی پنهان است، و در نهایت، از تمامی موجودات انتظار میرود که حقیقتهایی را که در خود دارند، ابراز کنند.
هوش مصنوعی: تو برای من مانند آسمانی هستی و من مانند زمینی پر از شگفتی، زیرا هر لحظه از دل من چه چیزهای زیبایی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من مثل زمین خشک و بی آب هستم، که برای زنده شدن و شکوفا شدن، نیاز به آبی از محبت و رحمت تو دارم. باید از وجود تو، گل و گلستانی در وجود من جوانه بزند.
هوش مصنوعی: زمین هیچ نمیداند که در دلش چه چیزی را از تو کاشتهای. او تنها حامل آن است، و این تویی که میدانی چه چیزی در دل او نهفته است.
هوش مصنوعی: هر چیزی در این دنیا وابسته به توست و از وجود تو زندگی میگیرد. حتی اگر از درد و رنج حاملگی سخن بگویی، میتوانی به آن وضعیت مدتی فکر کنی و بر آن تمرکز کنی.
هوش مصنوعی: این جهان پر از اسرار و پیچیدگیهاست که از دل آن حقیقتهایی مانند "انا الحق" و صداهای عظیم الهی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: گاهی از دلش نالهای برمیآید و اندوهی را نشان میدهد و در عین حال، از درون خود چیز جدیدی به وجود میآورد که به مانند عصایی میتواند او را هدایت کند و مسیر سخت و دشواری را طی کند.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: همانطور که شتر را میشناسیم، باید مؤمن را نیز بشناسیم. مؤمن همیشه در حال تکیه بر خداست و میتواند به خوبی با زندگیاش کنار بیآید.
هوش مصنوعی: گاهی تمام وجودش به شدت میسوزد، گاهی هم برایش علفی میگذارد که نبودش را پر کند. گاهی نیز به زانو درمیآید و به عقل و تفکرش وابسته میشود.
هوش مصنوعی: گاهی از نشستن بر زمین برمیخیزد و برای رقصیدن آماده میشود تا بتواند به دردی که دارد کمک کند و از پریشانیاش بکاهد.
هوش مصنوعی: به چمن نگاه کن که از شادی و خوشی نمیتواند همهي احساسات را در خود جا بدهد، زیرا باغ روحانی، نقشهای بسیاری را به او داده است.
هوش مصنوعی: نگاهی بنداز به قدرت درک و فهم وجود انسانی که حتی خاک بیخبر از آن، توانسته است تصویر روح را به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: همانطور که نفس کل، یعنی روح تمامی موجودات، باعث پوشش و حجاب میشود، جلال و عظمت تو نیز به قدری است که هیچ چیز دیگری نمیتواند همتراز با آن باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که خورشید قدیمی در پایان روز به سراغ افق میرود و نور آن نه درخشندگی دلانگیزی دارد و نه معیاری برای اندازهگیری و قضاوت به جا میگذارد. بهعبارتی دیگر، اشاره به زوال و کاهش روشنایی دارد و نشاندهنده حالتی است که زیبایی و روشنی پیشین، دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آرامی و بدون سر و صدا به دست آمده، یکی یکی خود را نشان میدهد، مانند صدفهایی که درونشان چیزهای ارزشمندی دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.