گنجور

 
مولانا

اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری

شب است محرم عاشق گواه ناله و زاری

چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق

کمینهٔ اشک و رخ زرد و لاغری و نزاری

چو ابر ساعت گریه چو کوه وقت تحمل

چو آب سجده‌کنان و چو خاک راه به خواری

ولیک این همه محنت به گرد باغ چو خاری

درون باغ گلستان و یار و چشمهٔ جاری

چو بگذری تو ز دیوار باغ و در چمن آیی

زبان شکر گزاری سجود شکر بیاری

که شکر و حمد خدا را که برد جور خزان را

شکفته گشت زمین و بهار کرد بهاری

هزار شاخ برهنه قرین حلهٔ گل شد

هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری

حلاوت غم معشوق را چه داند عاقل

چو جوله‌ست نداند طریق جنگ و سواری

برادر و پدر و مادر تو عشاقند

که جمله یک شده‌اند و سرشته‌اند ز یاری

نمک شود چو درافتد هزار تن به نمکدان

دوی نماند در تن چه مرغزی چه بخاری

مکش عنان سخن را به کودنی ملولان

تو تشنگان ملک بین به وقت حرف گزاری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالفرج رونی

چه دلبری چه عیاری چه صورتی چه نگاری

به گاه خلوت جفتی به گاه عشرت یاری

به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی

به وعده روبه بازی به عشق شیر شکاری

چو بوی خواهم رنگی چو صلح جویم جنگی

[...]

سراج قمری

به چهره صورت چینی، به زلف مشک تتاری

زغصه مشک بسوزد چو چین به زلف درآری

دلم به خشم سپردی، مکن که نیک نباشد

دلی که هندوی توست ار به دست ترک سپاری

مده چو خاک به بادم اگرچه هست تن من

[...]

مولانا

چو مهر عشق سلیمان به هر دو کون تو داری

مکش تو دامن خود را که شرط نیست بیاری

نه بند گردد بندی نه دل پذیرد پندی

چو تنگ شکرقندی توام درون کناری

طراوت سمنی تو چه رونق چمنی تو

[...]

جویای تبریزی

اگر محاسبه روز حشر در نظر آری

در این دو روزه حیات اینقدر به خود نسپاری

صفایی جندقی

به کیش من که حرام است غیر فکر تو کاری

نظر حلال نباشد به ماسوای تو باری

دل اختلاط ترا برگزیده از همه عالم

که دیده در همه عالم ندیده چون تو نگاری

به طرف عارضت آن زلفکان تافته مانا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه