ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
در حسن حوریی تو و در مهر مادری
در حلقه اندرآ و ببین جمله جانها
در گوش حلقه کرده به قانون چاکری
در آینه نظر کن و در چشم خود نگر
صد جان گره گره شده از وی به ساحری
در هر گره نگه کن وضع خدای بین
در هم ببسته موسی و فرعون و سامری
از زیر دامنت تو برون آر شمع را
تا نقش حق بخندد بر نقش آزری
تا دست و پا نهاد دو زلف تو کفر را
هر دم بمیرد ایمان در پای کافری
چون مر تو را نیابد در جان و جا دلم
گشتم هزار بار من از جان و جا بری
خشک و تر دو چشم و لب من روان شده
در قلزمی که خشک نیابند و نی تری
دی لطفها بکرد خیال تو گفتمش
کای باوفا و عهد ز من باوفاتری
دانم ز شمس دین است تو را این همه وفا
تبریز این سلام بر جان ما بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و زیباییهای درونی و بیرونی میپردازد و با استفاده از نمادها و استعارهها به توصیف چهرههای مختلف عشق، از جمله عشق مادرانه و عشق الهی، میپردازد. شاعر از معشوقش میخواهد که پردهها را کنار بزند و زیباییهای خود را نشان دهد و در عین حال به جستجوی حقیقت و مفهوم عمیقتری از عشق دعوت میکند. او با اشاره به تضادها و مبارزات مانند موسی و فرعون، تلاش میکند تا عمق احساسات خود را بیان کند و به عشق و وفا به عنوان ارزشهای اصیل زندگی اهمیت میدهد. در پایان، شاعر به تأثیرات عشق بر روح و جان انسان اشاره میکند و از معشوقش میخواهد که با همان وفای شمس دین، بر جان او سلامی بفرستد.
هوش مصنوعی: ای عشق، پرده را کنار بزن که تو زیر چادر هستی. تو زیبایی همچون حوری و در عین حال مهر و محبت مادری در وجودت نهفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به جمع شدن انسانها دارد که همگی در یک دایره قرار گرفتهاند و به یکدیگر گوش میدهند. آنها تحت پیروی اصول خاصی هستند، یعنی قوانینی که در زندگی شان حاکم است. این تصویر نشاندهنده تعهد و وفاداری به یک نظام یا رهبر است.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و در چشمهایت دقت کن، که جانهای زیادی در دل تو از عشق او پیچیده و گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: در هر وضعیت و موقعیتی که هستی، به یاد داشته باش که قدرت خداوند را مشاهده کنی؛ همانطور که در داستانهای موسی، فرعون و سامری این قدرت به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: شمع را از زیر دامن خود بیرون بیاور تا حقیقت بر تصویرهای زیبا و هنری خنده بزند.
هوش مصنوعی: هر بار که دو زلف تو را میبیند، کفر از بین میرود و ایمان در برابر ناپاکی تسلیم میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه که تو را در دل و زندگیام نیابم، هزار بار دلم میسوزد و آرزو میکنم که از جانم و هر آنچه دارم، رها شوم.
هوش مصنوعی: چشمها و دهن من دوتا جاری شدهاند، اما در این وضعیتی که دارم، نه میتوانم خشکی را احساس کنم و نه تر بودن را.
هوش مصنوعی: من به خاطر خوبیهایی که از تو دیدهام، به خودم گفتم که تو خیلی باوفا هستی و در وفاداریات نسبت به من اسیر عهد و پیمانی که داشتی هستی.
هوش مصنوعی: میدانم که وفاداریات به شمسالدین است، تبریز با این سلامی که برای ما فرستادی، جان ما را شاد کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.