رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی
نادیده حکم کردن باشد غرامتی
پروانه چون نسوزد چون شمع او بود
چون خم نیاورم ز چنان سروقامتی
آن مه اگر برآید در روز رستخیز
برخیزد از میان قیامت قیامتی
زان رو که زهره نیست فلک را که دم زند
در خود همیبسوزد دارد علامتی
گر حسن حسن او است کجا عافیت کجا
با غمزههای آتش او کو سلامتی
هر دم دلم به عشق وی اندر حریصتر
هر دم ز عشق او دل من با سمتی
یا هجر لم تقل لی بالله ربنا
هذا الصدود منک علینا الی متی
میترسم از فراق دراز تو سنگ دل
تا نشکند سبوی امیدم ز آفتی
ای آنک جبرئیل ز تو راه گم کند
با صبر تو ندارد این چرخ طاقتی
دل را ببرد عشق که تا سود دل کند
حاشا که او کند طمعی یا تجارتی
عشق آن توانگری است که از بس توانگری
داردهمی ز ریش فراغت فراغتی
از من مپرس این و ز عقل کمال پرس
کو راست در عیار گهرها مهارتی
او نیز خود چه گوید لیکن به قدر خویش
کو در قدم بود حدثی نوطهارتی
عقل از امید وصل چو مجنون روان شود
در عشق میرود به امید زیارتی
ور ز آنک درنیابد در ره کمال عشق
از پرتو شرارش یابد حرارتی
بادا ز نور عشق من و عقل کل را
زان شکر شگرف شفای مرارتی
تا طعم آن حلاوت بر عاشقان زند
وز عاشقان برآید مستانه حالتی
تبریز شمس دین که بصیرت از او بود
چون بر دلم رسید سپاهش به غارتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عشق و غم جدایی است. شاعر از نادیده گرفتن ملامتها سخن میگوید و اصرار دارد که عشق نباید به راحتی مورد قضاوت قرار گیرد. او با تشبیه پروانه به شمع، به فانی بودن عشق اشاره میکند و از درد جدایی و حسرت به محبوبی زیبا سخن میگوید. در ادامه، شاعر به ترس از فراق و نرمش روح در برابر مشکلات عشق اشاره میکند و به سرنوشت ناگزیر عاشقان میپردازد. در نهایت، عشق به عنوان منبع غنا و شادی در زندگی توصیف میشود و تبریز شمس دین به عنوان جایی از کهلای اوصاف عشق معرفی میشود.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را ندیدهاید، بهتر است دیگران را سرزنش نکنید؛ زیرا قضاوت بدون داشتن اطلاعات کامل، عواقب سنگینی دارد.
هوش مصنوعی: پروانه اگر نمیسوزد، به خاطر این است که شمع وجودش را دارد. من نمیتوانم در برابر چنین قامت بلندی زانوی تملق بزنم.
هوش مصنوعی: اگر آن ماه زیبا در روز قیامت طلوع کند، از دل قیامت، حماسهای عظیم و شورانگیز برپا میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ماهیچهای به نام زهره وجود ندارد، آسمان نمیتواند سخن بگوید. در واقع، آسمان به صورت درونی در حال سوختن است و این حالت نشانهای از آن دارد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او واقعاً زیبایی است، پس کجا میتوان آرامش و کجا میتوان از درد و رنج ناشی از چشمان پرشور او، در امان بود؟
هوش مصنوعی: هر لحظه دلم بیشتر به عشق او اشتياق دارد و هر لحظه عشق او دل من را به سمتی میکشاند.
هوش مصنوعی: ای کاش بگویی این دوری و بیمحلی از جانب تو تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا به خداوند، پروردگار ما، این را نخواهم گفت؟
هوش مصنوعی: من نگرانم از دوری طولانیات، ای سنگدل، که مبادا باعث شود ظرف امیدم از آسیبها شکسته شود.
هوش مصنوعی: ای کسی که جبرئیل به خاطر تو راه خود را گم کند، این دنیا با صبر و استقامت تو توانایی مقابله ندارد.
هوش مصنوعی: عشق دل را میرباید به گونهای که هیچ سودی برای دل در نظر ندارد و بعید است که عشق به دنبال خواسته یا منفعتی باشد.
هوش مصنوعی: عشق مثل یک ثروتمند است که به خاطر ثروت فراوانش، از ریشههای شادی و خوشحالی بهرهمند است.
هوش مصنوعی: از من نپرس که چه باید کرد و نیازی به سؤال از عقل کامل نیست؛ کسی که در تشخیص ارزشها مهارت دارد، میداند چگونه بهترین را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: او هم چیزی برای گفتن دارد، اما به اندازه خودش که در آن مرحله قرار دارد، مثل کسی است که تازه شروع به یادگیری کرده است.
هوش مصنوعی: نفس انسان با امید به وصال معشوق مانند مجنون دیوانه میشود و در عشق، به دنبال دیدار محبوب میرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر کمال به عشق دست نیابد، از نور درخشان آن میتواند گرمایی دریافت کند.
هوش مصنوعی: باشد که به نور عشق من، عقل کل نیز با شکر شگفتیها بهبودی از دردها پیدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی که طعم شیرینی عشق بر عاشقان بچشد، حالتی سرشار از خوشحالی و سرخوشی از دل آنها برمیخیزد.
هوش مصنوعی: شمس دین تبریزی که منبع بصیرت و دانایی بود، وقتی در دل من وارد شد، گویا سپاهی به سوی من حمله کرده بود و همه چیز را غارت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی
اسپت بیاورند که چالاک فارسی
شربت بیاورند که مخمور شربتی
بی خواب و بیقراری شبهای تا به روز
[...]
او را که در سماع سخن نیست حالتی
فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی
چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق
روشن چو آفتاب بیابد ولایتی
هر کس که او نه از سر دردی زند نفس
[...]
شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی
کونه کنم حدیث بخوبی نباتی
گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم
کاندر میان هر دو نو باری سلامتی
ای شیخ تا بکوی بتان می کنیم طوف
[...]
منت خدای را که ندارم به هیچ باب
از هیچکس به غیر خدا هیچ منتی
در پای گل نشسته و بر سرو قامتش
دل بسته ایم وه که چه عالیست همتی
بر دوستان مبارک و بر دشمنان چنان
[...]
بگشای لب که معدن درّ فصاحتی
بنمای رخ که قبله اهل عبادتی
مرهم گذار روی دل پرجراحتی
از پای تا به سر همه کان ملاحتی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.