گنجور

 
انوری

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر

سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید

بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی

گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد

غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی

الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم

دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی

گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من

من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی

نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی

نی دست آن نداری هین زود می چه پایی

گر انوری نباشد کم گیر تیره‌روزی

تو کار خویش می‌کن ای جان و روشنایی

 
 
 
فرخی سیستانی

ای صورت بهشتی در صدره بهایی

هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی

تو سر و جویباری تو لاله بهاری

تو یار غمگساری تو حور دلربایی

شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی

[...]

ناصرخسرو

آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی

خود سوده می‌نگردی ما را همی بسائی

ما را همی فریبد گشت دمادم تو

من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟

بس بی‌وفا و مهری کز دوستان یکدل

[...]

سنایی

جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی

کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی

ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان

خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی

گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین

[...]

خاقانی

جان از تنم برآید چون از درم درآئی

لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی

جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی

کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی

جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
اثیر اخسیکتی

خه خه تبارک الله ای ماه تو بجائی

کم زانکه هر مه آخر روئی بمانمائی

دل راز شست محنت جانرا ز دست انده

بی زلف بسته ی تو نبود همی رهائی

جانا بخاک پایت کو دستی تمام دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه