زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری
چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری
زان دست شستم از خود تا دست من تو گیری
زان چون خیال گشتم تا در دلم گذاری
زان روز و شب دریدم در عاشقی گریبان
تا تو ز مشرق دل چون مه سری برآری
زان اشکبار گشتم چون ابر در بهاران
تا نوبهار حسنت بر من کند بهاری
حمال آن امانت کان را فلکت نپذرفت
گشتم به اعتمادی کز لطف توست یاری
شاها به حق آنک بر لوح سینه هر دم
از بهر بت پرستان نوصورتی نگاری
بنمای صورتی را کان لوح درنگنجد
تا بت پرست و بتگر یابند رستگاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از حافظ است که در آن شاعر از محبت و عشق به معشوق سخن میگوید. او به توصیف حالتی میپردازد که از خاک و مادیت به عشق رسیده و خود را فدای معشوق کرده است. شاعر ابراز میکند که برای پروردن عشق در دلش، از خود دست شسته و به تصورات دلش اجازه میدهد تا زیباییهای معشوق را در آن بگنجاند. او به تنگناهای عاشقی و اشکریزیهایش اشاره میکند و به انتظار روزهایی که معشوق مانند ماه از دلش برخیزد، امید دارد. همچنین از بار امانتی که بر دوش دارد و نمیتواند تحمل کند سخن میگوید و در نهایت، به این نکته میرسد که عشق و محبت میتواند راه رستگاری را برای پرستندگان عشق روشن کند.
هوش مصنوعی: من از خاک تو به وجود آمدهام تا بر من زیور و زیبایی بارانی. همانطور که موی من از توست، من نیز به تو وابستهام تا تو گرمابخش زندگیام باشی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو از خودم فاصله گرفتم تا تو به من نزدیکتر شوی. وقتی به تو فکر میکنم، فکر میکنم که چطور میتوانم تو را در دل خود جای دهم.
هوش مصنوعی: از آن روزی که عاشق شدم، به شدت در غم و اندوهی بیپایان غرق شدم، تا اینکه تو مانند ماه از سمت مشرق دل مرا روشن کردی.
هوش مصنوعی: از آن عواطف و احساسات ناراحتکننده به شدت متاثر شدم، مانند ابری که در بهار میبارد. تا اینکه بهار زیبایی تو دوباره بر سر من ببارد و زندگیام را شاداب کند.
هوش مصنوعی: من بار سنگین امانت را بر دوش خود نمیپذیرم، زیرا به اعتمادی که از لطف تو به من رسیده، به یاری تو تکیه کردهام.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به راستی که هر لحظه بر دلها و سینههای ما، به خاطر پرستندگان بت، تصویری تازه نقش میبندی.
هوش مصنوعی: به یک چهرهای اشاره کن که آنقدر بزرگ و خاص باشد که هیچ چیزی نتواند در آن جا بگیرد؛ به طوری که بتپرستان و بتسازان هم بتوانند نجات پیدا کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.