گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی

موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی

وقت نماز آمد برجه چرا نشستی

بر بوی قبله حق صد قبله می‌تراشی

بر بوی عشق آن بت صد بت همی‌پرستی

بالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمان

که مه بود به بالا سایه بود به پستی

همچون گدای هر در بر هر دری مزن سر

حلقه در فلک زن زیرا درازدستی

سغراق آسمانت چون کرد آن چنانت

بیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستی

می‌گویمت که چونی هرگز کسی بگوید

با جان بی‌چگونه چونی چگونه استی

امشب خراب و مستی فردا شود ببینی

چه خیک‌ها دریدی چه شیشه‌ها شکستی

هر شیشه که شکستم بر تو توکلستم

که صد هزار گونه اشکسته را تو بستی

ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان

داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی

صد حلق را گشودی گر حلقه‌ای ربودی

صد جان و دل بدادی گر سینه‌ای بخستی

دیوانه گشته‌ام من هر چه از جنون بگویم

زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن

گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی

پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی

زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی

در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک

[...]

مولانا

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی

دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی

دی بایزید بودی و اندر مزید بودی

و امروز در خرابی دردی فروش و مستی

دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان

[...]

حافظ

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو

هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
فیض کاشانی

نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!

ای کوته آستینان تا کی دراز دستی‏

با خارجی مگوئید حرف خروج قائم

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی

قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشتاق اصفهانی

رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی

آغاز حق پرستیست انجام بت‌پرستی

قانع بقطره‌ای چند از بهر بی‌نیازی

همچون صدف نداریم پروای تنگدستی

هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه