گنجور

 
مشتاق اصفهانی

رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی

آغاز حق پرستیست انجام بت‌پرستی

قانع بقطره‌ای چند از بهر بی‌نیازی

همچون صدف نداریم پروای تنگدستی

هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم

هست اختلاف صورت این نیستی و هستی

صد نامه‌ات نوشتم بهر جوابی و تو

خطی نمی‌نویسی پیکی نمی‌فرستی

حاصل چه غیر افسوس زین عمر ما که بگذشت

نیمی بخواب غفلت نیمی دگر بمستی

ای سست عهد با ما پیمان دوستداری

بستن چه بود اول آخر چو می‌شکستی

جایت کنون نباشد جز در کنار اغیار

یاد آنزمان که بی‌ما جائی نمی‌نشستی

پا بست باش مشتاق در آن چه ز نخدان

از کف کمند زلفش بهر چه می‌گسستی

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن

گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی

پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی

زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی

در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک

[...]

مولانا

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی

موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی

وقت نماز آمد برجه چرا نشستی

بر بوی قبله حق صد قبله می‌تراشی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حافظ

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو

هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
فیض کاشانی

نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!

ای کوته آستینان تا کی دراز دستی‏

با خارجی مگوئید حرف خروج قائم

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی

قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
فروغی بسطامی

مسجد مقام عجب است، می‌خانه جای مستی

زین هر دو خانه بگذر گر مرد حق‌پرستی

کی با تو می‌توان گفت اسرار نیستی را

تا مو به مو اسیری در شهربند هستی

گر بوی زلف او را از باد می‌شنیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فروغی بسطامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه