رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
سوی دریای معانی که گرامی گهری
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست
مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک
پی یاران پریده چه کنی که نپری
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات
پیش هر کوزه شکن چند کنی کاسه گری
زین سر کوه چو سیلاب سوی دریا رو
که از این کوه نیاید تن کس را کمری
بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق
که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به سفر روحانی و معنوی به سوي دریای معانی و ارزشها. شاعر از خواننده میخواهد که از تنهایی و سختیهای زندگی فاصله بگیرد و برود به سمت آگاهی و عشق. او یادآوری میکند که این مسیر ممکن است دشوار باشد اما سفر به سوی حقیقت ارزشمند است. همچنین، شاعر به زیباییهای لحظههای زندگی اشاره میکند و میگوید باید از تعصبات و قید و بندهای دنیوی رها شویم و به شناخت عمیقتری از خود و جهان دست یابیم. در پایان، با تأکید بر گذرا بودن زمان، خواننده را دعوت میکند تا به زمان حال توجه کند و از فرصتی که در پیش دارد بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: عزیزم، برخیز و به سفر برو، به سمت دریای معناهایی که ارزش آنها بسیار بالاست و گرانبها هستند.
هوش مصنوعی: اگر از بسیاری از جاها عبور کردهای و یادت هست، به این فکر نکن که چرا از این place (مصطبه) نیز عبور خواهی کرد.
هوش مصنوعی: از این دنیای مادی و فانی دل بکن و با سادگی و سبکی زندگی کن. اگر با دوستان خوب و با ایمان همراه نشوی، نمیتوانی در این راه محکمتر قدم برداری.
هوش مصنوعی: بشتاب و سبو را بشکن و به درون جوی برو. ای آب حیات، چرا در برابر هر کوزهشکنی، باز هم در پی کاسهگری هستی؟
هوش مصنوعی: از بالای کوه مانند سیلاب به سمت دریا برو، زیرا کسی از این کوه پایین نمیآید که تنش را به کمری ببندد.
هوش مصنوعی: دیگر از شمس دست بردار، نه در زمان غروب و نه در زمان طلوع، زیرا که او زمانی حالش مانند هلال است و زمانی دیگر مانند قمری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.