سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری
که گریزید ز خود در چمن بیخبری
رو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوش
که دهد خاک دژم را صفت جانوری
همه ارواح مقدس چو تو را منتظرند
تو چرا جان نشوی و سوی جانان نپری
در مقامی که چنان ماه تو را جلوه کند
کفر باشد که از این سو و از آن سو نگری
گر تو چون پشه به هر باد پراکنده شوی
پس نشاید که تو خود را ز همایان شمری
بمترسان دل خود را تو به تهدید خسان
که نشاید که خسان را به یکی خس بخری
حیله میکرد دلم تا ز غمش سر ببرد
گفتم ای ابله اگر سر ببری سر نبری
شمس تبریز خیالت سوی من کژ نگریست
رفتم از دست و بگفتم که چه شیرین نظری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت یک معشوق اشاره میکند که مانند پری در چمن حاضر است و دل شاعر را به وجد میآورد. او در مورد حالتی از عشق و انتظار صحبت میکند و از معشوق میخواهد که به سوی او بیاید. شاعر به صفات بامزه و خاص معشوق اشاره میکند و بر این باور است که دیدن او برایش کفر است اگر از زیباییاش غافل شود. او همچنین به دل خود میگوید که نباید از دیگران بترسد و نمیتواند خود را کم ارزش بداند. در نهایت، شاعر به شمس تبریز اشاره میکند و از جذابیت او و تأثیرش بر روحش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در وقت سحر، صدای عجیبی به گوش رسید که باعث حسد پری زیبایی شد؛ چون او در بیخبری از خود، به سرعت از جایی در چمن دور شد.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که خوشا به حال کسی که به زمین غمانگیز من، صفتی از زندگی و نشاط ببخشد.
هوش مصنوعی: همه روحهای مقدس در انتظار تو هستند، چرا تو خود را آماده نمیکنی و به سوی معشوق نمیروی؟
هوش مصنوعی: در جایی که زیبایی و درخشش تو به اندازهای باشد که انسان را به کفر وادارد، درست نیست که از هر طرف به تو نگاه کند.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند پشه به هر طرف بروی و در هر مسیری پراکنده شوی، پس شایسته نیست که خود را با بزرگترها و همرتبهها مقایسه کنی.
هوش مصنوعی: دل خود را از تهدید افراد بیارزش نترسان، زیرا نباید انسانهای بیمقدار را به بهایی ناچیز خرید.
هوش مصنوعی: دل من به طریقی به دنبال فرار از غمها بود و به خودم گفتم: ای نادان! اگر از غمهایت خلاص شوی، باز هم از آنها رها نخواهی شد.
هوش مصنوعی: شما در ذهن من با نگاهی غمگین و ناهموار حاضر شدید، اما من از این موضوع دور شدم و به خودم گفتم که چه دیدگاه زیبایی دارید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.