مرغ اندیشه که اندر همه دلها بپری
به خدا کز دل و از دلبر ما بیاثری
آفتابی که به هر روزنهای درتابی
از سر روزن آن اصل بصر بیبصری
باد شبگیر که چون پیک خبرها آری
ز آنچ دریای خبرهاست چرا بیخبری
دیدبانا که تو را عقل و خرد میگویند
ساکن سقف دماغی و چراغ نظری
بر سر بام شدستی مه نو میجویی
مه نو کو و تو مسکین به کجا مینگری
دل ترسنده که از عشق گریزان شدهای
ز کف عشق اگر جان ببری جان نبری
رهزنانند به هر گام یکی عشوه دهی
وای بر تو گر از این عشوه دهان عشوه خری
ای مه ار تو عسسی الحذر از جامه کنان
که کلاهت ببرند ار چه که سیمین کمری
به حشر غره مشو این نگر ای مه کز بیم
میگریزی همه شب گرچه شه باحشری
میگریزی تو ولی جان نبری از کف عشق
تیرت آید سه پری گرچه همه تن سپری
گر همه تن سپری ور ره پنهان سپری
ور دو پر ور سه پری در فخ آن دام وری
مردم چشم که مردم به تو مردم بیند
نظرت نیست به دل گرچه که صاحب نظری
در درون ظلمات سیهی چشمان
همچو آب حیوان ساکنی و مستتری
خانه در دیده گرفتی و تو را یار نشد
آنک از چشمه او جوش کند دیده وری
گر شکر را خبری بودی از لذت عشق
آب گشتی ز خجالت ننمودی شکری
چشم غیرت ز حسد گوش شکر را کر کرد
ترس از آن چشم که در گوش شکر ریخت کری
شیر گردون که همه شیردلان از تو برند
جگر و صف شکنی حمیت و استیزه گری
جگر باجگران آب ظفر از تو خورند
به کمینگاه دل اهل دلان بیجگری
شیر ز آتش برمد سخت و دل آتشکدهای است
جان پروانه بود بر شرر شمع جری
پر پروانه بسوزد جز پروانه دل
که پرش ده پره گردد ز فروغ شرری
شاه حلمی ز خلاء زیر پر دل میرو
تا تو را علم دهد واهب انسان و پری
رو به مریخ بگو که بنگر وصلت دل
تا که خنجر بنهی هیچ سری را نبری
گر توانی عوض سر سر دیگر دادن
سزد ار سر ببری حاکم و وهاب سری
سر ز تو یافت سری پر ز تو دزدید پری
ز تو آموخت تری و ز تو آورد زری
شیشه گر کو به دمی صد قدح و جام کند
قدحی گر شکند زو نتوان گشت بری
مشتری را نرسد لاف که من سیمبرم
که نبود و نبود سیمبری سیم بری
مشتری بود زلیخا مه کنعانی را
سیم بر بود بر سیم بر از زرشمری
زهره زخمه زن آخر بشنو زخمه دل
بتری غره مشو چنگ کنندت بتری
چنگ دل چند از این چنگ و دف و نای شکست
وای بر مادر تو گر نکند دل پدری
ای عطارد بس از این کاغذ و از حبر و قلم
زفتی و لاف و تکبر حیل و پرهنری
گر پلنگی به یکی باد چو موشی گردی
ور تو شیری به یکی برق ز روبه بتری
سر قدم کن چو قلم بر اثر دل میرو
که اثرهاست نهان در عدم و بیصوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوع عشق و آگاهی از آن میپردازد. شاعر به تصویر کشیدن وضعیت انسانی پرداخته است که در جستجوی عشق و حقیقت زندگی است. او به وجود موانع و راهزنان به عنوان چالشهای عشق اشاره میکند و بر این باور است که عشق واقعی باید از جستجوی ظاهری فراتر رود. همچنین، به ناتوانی در درک عمیق عشق و خود واقعی اشاره شده و تذکر داده میشود که دل و عقل باید با هم هماهنگ باشند تا به حقیقت عشق دست یابند. در پایان، نکاتی درباره ارزشهای انسانی و اهمیت درک عمیقتر از زندگی و عشق مطرح میشود.
هوش مصنوعی: پرندهی فکر که در دلها پرواز میکند، به خداوند قسم که از دل و محبوب ما هیچ نشانی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: خورشیدی که از هر شکاف و روزنهای نور میتابد، نشاندهندهی حقیقتی است که حتی در تاریکیها هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: باد شب، مانند پیام آوری است که اخبار را از دنیای وسیع و پر از داستانها و ماجراها به ما میرساند. چرا تو هنوز بیخبری و از این اخبار و اطلاعات دور هستی؟
هوش مصنوعی: ای بینا، تو که به عقل و خرد مشهور هستی، در واقع در بالای سر خود و در درونت، روشنایی فکری داری.
هوش مصنوعی: تو در بالای بام نشستهای و به دنبال قمر نو هستی، اما ای بیچاره، تو به کجا نگاه میکنی؟
هوش مصنوعی: دل تو که به عشق خوف دارد و از آن دوری میکند، اگر به خاطر عشق جان خود را از دست بدهی، باز هم زندگیات را نخواهی باخت.
هوش مصنوعی: در هر قدمی که میروی، کسانی هستند که به طمع فریب تو را به وسوسه میاندازند. حسرت بر تو باد اگر از این فریبها استقبال کنی و به دام آنها بیفتی.
هوش مصنوعی: ای ماه، اگر تو به زیبایی و دلربایی خود ادامه بدهی، مراقب باش و از لباسهای خود محافظت کن، چون ممکن است آنها برای جذابیت بیشتر، کلاهت را بربایند، هرچند که خودت دارای کمری زیبا و نقرهای هستی.
هوش مصنوعی: به جمعها مغرور نشو، ای ماه، زیرا تو از ترس نمیروی که شب را بگذرانی، هرچند که پادشاه نیز در جمعی قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو اگر از عشق فرار کنی، نمیتوانی جان خود را از دست آن عشق نجات دهی. تیر عشق به تو اصابت خواهد کرد، حتی اگر تمام وجودت را از آن محافظت کنی.
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودت را سپر قرار دهی، یا اگر به طور پنهانی خود را محافظت کنی، یا حتی اگر با دو بال یا سه ندا در تله و دام زیبایی بیفتی، همه اینها در نهایت به همان دام زیبایی مربوط میشود.
هوش مصنوعی: مردم وقتی به تو نگاه میکنند، آنها را در فکر خودت نیستی، هرچند که تو دارای بصیرت و دانش عالی هستی.
هوش مصنوعی: در دل تاریکیهای عمیق، چشمان تو همچون آبی جاری و زنده است که در درون خود ساکن و پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: خانه را در قلب خود جا دادهای، اما یاری برایت فراهم نشده است. آن کسی که میتواند به چشمت آب خرم را هدیه کند، هنوز به تو نزدیک نشده است.
هوش مصنوعی: اگر شکر از لذت عشق باخبر بود، به خاطر خجالت آب میشد و دیگر خودش را نشان نمیداد.
هوش مصنوعی: چشم غیرت به خاطر حسد، گوش شکرین را نادیده گرفت؛ چون از چشمی ترسید که در گوش شکر عشق و محبت ریخته بود.
هوش مصنوعی: شیر بزرگ که دلیران از تو الهام میگیرند، مردانی که در شجاعت و ایستادگی بینظیرند.
هوش مصنوعی: افرادی که با نیرنگ و فریب به دنبال پیروزی هستند، از تو بهرهبرداری میکنند؛ در حالی که دلهای اهل عشق و محبت، بیاعتماد و بیجگر در کمین نشستهاند.
هوش مصنوعی: شیر از آتش بهسرعت خارج میشود و دل او مانند آتشکدهای سوزان است، جان پروانه هم به شرارههای شمع وابسته است.
هوش مصنوعی: پرواز پروانه که به دور شمع میچرخد، تنها پرندهای است که با نور شمع میسوزد و دل آن پروانه درخشان میشود. اگر دل پروانه از نور شعله پر باشد، بالهایش به خاطر آن شعله به حرارت میافتند.
هوش مصنوعی: شاه بیدادگری از مصدر خلاء (هیچ) با آرامش و لطف زیر بال و پر دل تو میآید تا به تو علم و دانش بدهد، او که خالق انسان و موجودات دیگر است.
هوش مصنوعی: به مریخ بگو که به زیبایی عشق نگاه کند، تا بداند که با ضربهای ممکن است جان کسی را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی سر خود را با سر دیگری عوض کنی، بهتر است که حاکم و بخشنده را راضی کنی و سر خود را فدای او کنی.
هوش مصنوعی: کسی سر از تو برداشته، یعنی از وجود تو الهام گرفته و چیزی یاد گرفته است. به عبارت دیگر، زیبایی و ویژگیهای تو را به خود جذب کرده و از آن بهرهمند شده است.
هوش مصنوعی: شیشهگر با یک دم، صدها لیوان و جام میسازد، اما اگر یکی از آنها بشکند، نمیتوان او را سرزنش کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند ادعا کند که من شخص خاصی هستم یا به ویژگیهای خاصی چون زیبایی یا ثروت تعلق دارم؛ زیرا اگر در واقع چنین ویژگیهایی وجود نداشته باشد، این ادعا فقط یک توهم و بزرگنمایی است.
هوش مصنوعی: زلیخا عاشق یوسف، جوانی زیبا از سرزمین کنعان بود. او از طلا و نقره به دلیل زیبایی و جواهراتش بسیار باارزشتر به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: ای زهره، بیا و صدای دلنواز را بشنو. مراقب باش که فریب نخورده و به دام عشق نیفتی، چرا که شاید دلبر تو هم مانند دیگران بازیچهای باشد.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از غم و اندوه اشاره دارد. شاعر به وضوح احساس میکند که ابزارهای موسیقی مانند چنگ، دف و نی نمیتوانند درد و نالهی دل را بیان کنند. همچنین به شدت احساس میکند که اگر پدرش دلی نداشته باشد که به غمهای او پاسخ دهد، موجب تأسف و اندوه بزرگتری خواهد بود. این بیانگر نیاز عاطفی و وابستگی شاعر به محبت و حمایت خانوادهاش است.
هوش مصنوعی: ای عطارد، از این کاغذ و جوهر و قلم بس کن، از فریب و خودبزرگبینی و تظاهر به مهارت و هنرمندی دست بردار.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند پلنگی در شرایط سختی قرار بگیری، ممکن است به اندازه یک موش کوچک و ضعیف به نظر بیایی. اما اگر همچون شیر بزرگی باشی که در لحظهای درخشان و قوی نمایان میشود، هیچچیز نمیتواند تو را از پا درآورد.
هوش مصنوعی: قدمهایت را به دقت بردار، مانند قلمی که بر روی دل اثر میگذارد، زیرا نشانههایی در ناچیزی و بیصورتی وجود دارد که هنوز در وجود دیده نمیشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.