گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی

چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی

نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی

نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی

برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو

تو همه دام و فنش را به یکی فن بدرانی

چه بود باطن کبکی که دل باز نداند

چه حبوب است زمین در که ز چرخ است نهانی

کلهش بنهی وآنگه فکنی باز به سیلی

چه کند بره مسکین چو کند شیر شبانی

کله و تاج سرم را پی سیلی تو باید

که مرا تاج توی وُ جز تو جمله گرانی

به کجا اسب دواند به کجا رخت کشاند

ز تو چون جان بجهاند که تو صد جان جهانی

به چه نقصان نگرندت به چه عیبی شکنندت

به کی مانند کنندت که به مخلوق نمانی

به ملاقات نشان ده ز خیالات امان ده

مکشش زود زمان ده که تو قسام زمانی

هله ای جان گشاده قدم صدق نهاده

همه از پای فتاده تو خوش و دست زنانی

شه و شاهین جلالی که چنین باپر و بالی

نه گمانی نه خیالی همه عینی و عیانی

چه بود طبع و رموزش به یکی شعله بسوزش

به یکی تیر بدوزش که بسی سخته کمانی

هله بر قوس بنه زه ز کمینگاه برون جه

برهان خویش از این ده که تو زان شهر کلانی

چو همه خانه دل را بگرفت آتش بالا

بود اظهار زبانه به از اظهار زبانی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی

وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند

همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی

تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند

[...]

اوحدی

مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی

چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی

فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن

متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟

دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت

[...]

ابن یمین

گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی

وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی

هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت

دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی

در چنان مدت بی‌‎حد به‌‎چنین ساز فصاحت

[...]

قاسم انوار

هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی

همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی

بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن

همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی

به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صغیر اصفهانی

ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی

قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی

بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر

روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی

از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه