که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی
نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو
تو همه دام و فنش را به یکی فن بدرانی
چه بود باطن کبکی که دل باز نداند
چه حبوب است زمین در که ز چرخ است نهانی
کلهش بنهی وآنگه فکنی باز به سیلی
چه کند بره مسکین چو کند شیر شبانی
کله و تاج سرم را پی سیلی تو باید
که مرا تاج توی وُ جز تو جمله گرانی
به کجا اسب دواند به کجا رخت کشاند
ز تو چون جان بجهاند که تو صد جان جهانی
به چه نقصان نگرندت به چه عیبی شکنندت
به کی مانند کنندت که به مخلوق نمانی
به ملاقات نشان ده ز خیالات امان ده
مکشش زود زمان ده که تو قسام زمانی
هله ای جان گشاده قدم صدق نهاده
همه از پای فتاده تو خوش و دست زنانی
شه و شاهین جلالی که چنین باپر و بالی
نه گمانی نه خیالی همه عینی و عیانی
چه بود طبع و رموزش به یکی شعله بسوزش
به یکی تیر بدوزش که بسی سخته کمانی
هله بر قوس بنه زه ز کمینگاه برون جه
برهان خویش از این ده که تو زان شهر کلانی
چو همه خانه دل را بگرفت آتش بالا
بود اظهار زبانه به از اظهار زبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و ارتباط عمیق میان عاشق و معشوق میپردازد. شاعر به شدت از پیچیدگیهای فکر و احساسات خود سخن میگوید و میگوید که چگونه محبت معشوقش او را دچار چالشهایی کرده که فراتر از درک اوست. او به زیبایی و جلال محبوبش اشاره میکند و به نوعی به ناتوانی خود در بیان کامل احساساتش اعتراف میکند. شاعر از جستجوی حقیقت و درک عمیقتری از معشوق سخن میگوید و خواستار ارتباطی صادقانه و بینظیر است که از دل برمیخیزد. در نهایت، او با شور و شوقی عمیق، به تلاطم درونی و اشتیاقش به عشق و زیبایی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای جان، شکیبا باش و به خاطر داشته باش که من به تو وابستهام. از حیلهها و ترفندها نترس، چون تو نمیدانی که چه کارهایی ممکن است انجام شود.
هوش مصنوعی: نه در واقعیت درون وجود دارد و نه در ظاهر، زیرا فراتر از این دو هستم. نه به شیر تعلق دارم و نه به خون، و نه از این چیزی هستم و نه از آن چیز.
هوش مصنوعی: اگر فکرت به جادو برود، هر جا که قدم بگذاری، دامهایی برای تو خواهد بود. اما تو با یک ترفند میتوانی از همه آن دامها و حقهها فرار کنی.
هوش مصنوعی: در درون کبک، حقیقتی وجود دارد که دل بازان از آن اطلاعی ندارند. این حقیقت درباره نعمتها و برکتهای زمین است که از آسمان نهفته و پنهان میباشد.
هوش مصنوعی: اگر سرت را بالا ببری و بعداً دوباره پایینش بیندازی، پس برهٔ بیچاره چه دردی میکشد؟ مثل اینکه شیر در شب از برهٔ بیپناه محافظت کند.
هوش مصنوعی: برای من، سیلی تو بزرگترین عزت و ارزش است و هر چه دارم، به خاطر توست. در واقع، تو تنها کسی هستی که میتوانی این افتخار را به من بدهی و بدون تو، همه چیز برایم بیارزش است.
هوش مصنوعی: به کجا میتازد و به کجا میرود، وقتی که تو از زندگیام جدا میشوی؟ چون تو برای من از جانم هم ارزشمندتری.
هوش مصنوعی: به چه چیزی و با چه نقصانی به تو نگاه میکنند، چه عیبی میتوانند از تو بگیرند، و چه کسی میتواند تو را به دیگران شبیه کند که هرگز نتوانی مانند مخلوقاتی که در اطرافت هستند، باقی بمانی؟
هوش مصنوعی: به ملاقات بیایید و خاطرات را مرور کنیم، اما هر چه زودتر که زمان از دست نرود، چون تو سرنوشت این زمان را تعیین میکنی.
هوش مصنوعی: ای جان، به پیشواز بیایید و با صداقت قدم بردارید. همه چیز از پای در افتاده، تو خوشبخت و آغوش گشادهای.
هوش مصنوعی: پادشاه و شاهینی بزرگ و با شکوه که در واقعیت وجود دارند و هیچ گونه خیالی یا تصوری درباره آنها نیست.
هوش مصنوعی: طبع و ویژگیهای انسان را میتوان به یک شعله تشبیه کرد که میتواند آتش بزند و یا به یک تیر تبدیل شود که میتواند به هدف خود بزند. همه اینها نشاندهنده این است که با یک وجود، از وضعیتهای مختلفی میتوان عبور کرد و در نهایت، با تجربیات و چالشهای فراوان، همانند کمانی که از کشیدگی و فشار دچار آسیب میشود، تغییر یافت.
هوش مصنوعی: بیایید بر قوس، آنجا که در کمینگاه منتظریم، خارج شویم و خود را از این ده آزاد کنیم، زیرا تو از آن شهر بزرگتری.
هوش مصنوعی: وقتی که آتش احساسات و عشق در دل کسی شعلهور شود، بهتر است که این احساسات را به عمل و رفتار نشان دهد تا این که فقط با کلمات بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
[...]
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی
فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن
متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟
دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت
[...]
گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی
وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی
هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت
دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی
در چنان مدت بیحد بهچنین ساز فصاحت
[...]
هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن
همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی
به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی
[...]
ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی
قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی
بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر
روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی
از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.