ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی
قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی
بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر
روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی
از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری
بجهانی ز چه بدبین که تو خود اصل جهانی
چارسوقی بود این عالم و با علوی و سفلی
همه در داد و گرفتی همه در سود و زیانی
چیست مرگ اینکه زامکان شودت قطع روابط
نخری و نفروشی ندهی و نستانی
زندگی را به حقیقت ابدی دان نه موقت
روح باقیست شود چندی اگر جسم توفانی
منکر حشر مشو از در انصاف درون آی
این بیان را بشنو تا که در انکار نمانی
محشر یعنی شود اجزاء پراکندهٔ هرکس
مجتمع سربسر و زنده شود دفعهٔ ثانی
وین عجب نیست که در خویش اگر نیک ببینی
حشر فردای خودام روز هم ادراک توانی
شد وجود تو ز اجزاء پراکنده مجسم
تو همین جوهر آبی تو همین شیره نانی
هر طعامی و شرابی و غذائی و دوائی
که ز اطراف جهان سوی تو آید تو همانی
اندر این مرحله حشریست تو را فاش و مبرهن
تو از آن مرحله افسانهٔ انکار چه خوانی
بدل ما یتحلل نرسد گر به تو روزی
روز را تا شب و شب را بسحرگه نرسانی
حق حیات دگری هر نفست بخشد و باشد
بس شگفت اینکه از اینمسئله در شک و گمانی
ایکه گوئی نشود عظم رمیمی دگر انسان
منکر قدرت حقی سخن کفر چه رانی
باش تا اشگ ندامت بفشانی گه خرمن
ایکه در موسم خود تخم امیدی نفشانی
از تو یارب طلبد جان صغیر اینکه ز احسان
همه را جرعهئی از شربت ایمان بچشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در وجود انسان و جایگاه او در جهان میپردازد. شاعر به بشر یادآوری میکند که قدر خود را ندانسته و از عظمت وجودیاش غافل است. او به جمال و شکوه آفرینش اشاره میکند و میگوید که همه چیز در جهان به دور انسان میچرخد. شاعر به مفهوم مرگ و حیات میپردازد و بر این باور است که مرگ به معنای قطع روابط نیست و روح انسان پایدار است. او به موضوع حشر (قیامت) اشاره میکند و میگوید که در آن روز، اجزای پراکنده هر فرد، دوباره گرد هم میآیند. در نهایت، شاعر انسان را به تفکر و کاوش در وجودش دعوت میکند و بر لزوم ایمان به حقیقت اشاره میکند، تا از تردید و انکار دور بماند.
هوش مصنوعی: ای انسان! تو که به عظمت و برتری جهان پی نمیبری و نمیدانی که ارزش واقعی تو چقدر است و حتی نمیدانی که چقدر از خود بیخبری.
هوش مصنوعی: همه چیز در عالم، از زمین و دریا و کوهها گرفته تا ستارگان و آسمانها و اجزا و دقایق شب و روز، به دور تو میچرخند و به وجود تو وابستهاند، چه بزرگ و چه کوچک.
هوش مصنوعی: چرا از آسمان و شرایط آن شکایت میکنی، وقتیکه تو خود در حقیقت وارث بزرگی و مقام بلندی هستی؟ و چرا نسبت به زندگی و دیگران بدبین هستی، در حالیکه خودت سرچشمه تمام زیباییها و ارزشها هستی؟
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک بازار است که در آن انسانها با یکدیگر دست به معامله میزنند. در این بازار، همه افراد از دنیا و آخرت خود بهرهبرداری میکنند و در نتیجه سود و زیان ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: مرگ چیست؟ جز آنکه ارتباطت با دنیا قطع میشود و هیچ چیز نمیگیری و نمیفروشی.
هوش مصنوعی: زندگی را به عنوان یک واقعیت همیشگی در نظر بگیر و نه فقط یک دوره کوتاهمدت. روح تو همیشه باقی میماند، حتی اگر جسم تو در این دنیا دچار تغییر و زوال شود.
هوش مصنوعی: با انکار قیامت بیرون نرو، بلکه با انصاف وارد شو و این سخن را بشنو تا در انکار باقی نمانی.
هوش مصنوعی: محشر به معنای جمع شدن و کنار هم آمدن تمام اجزای پراکندهٔ هر فرد است و در آن زمان، دوباره زنده خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر در خود نیکی ببینی، تعجبی ندارد که در روز قیامت نیز بتوانی آن را درک کنی.
هوش مصنوعی: وجود تو از اجزای جداگانه شکل گرفته است؛ تو همان جوهر آبی و همین عصاره نان هستی.
هوش مصنوعی: هر غذایی، نوشیدنی، دارو یا هر چیز دیگری که از نقاط مختلف جهان به سمت تو میآید، در واقع تو همان هستی.
هوش مصنوعی: در این مرحله از زندگی، حقیقتها برای تو کاملاً روشن و واضح است. اما از آن مرحلهای که به آن لقب خیال میدهی و وجودش را انکار میکنی، چه میخوانی و چه میگویی؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی از ما جدا نشود، هرگز به تو نمیرسد، مگر اینکه روز را به شب برسانی و شب را به بامداد.
هوش مصنوعی: زندگی هر انسانی به خودش مرتبط است و این موضوع بسیار عجیب است که در آن دچار تردید و شک میشویم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان نمیتواند عظمت و قدرت حقیقی خداوند را انکار کند، و اگر کسی به خود میگوید که قدرت او را نمیتوان درک کرد، در واقع در اشتباه است. سخن باطل نمیتواند حقیقت را پنهان کند.
هوش مصنوعی: صبر کن تا زمانی که از ناراحتی اشک بریزی، زیرا همانند دانهای که در فصل مناسب در زمین کشت میشود، امیدهایت نیز در زمان مناسب به بار خواهند نشست.
هوش مصنوعی: ای خداوند، جان کوچکم از تو درخواست میکند که به همه انسانها یک قطره از شربت ایمان را بچشانی تا از لطف و رحمت تو بهرهمند شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی
نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو
[...]
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
[...]
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی
فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن
متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟
دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت
[...]
گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی
وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی
هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت
دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی
در چنان مدت بیحد بهچنین ساز فصاحت
[...]
هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن
همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی
به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.