بیا ای یار کامروز آن مایی
چو گل باید که با ما خوش برآیی
خدایا چشم بد را دور گردان
خداوندا نگه دار از جدایی
اگر چشم بد من راه من زد
به یک جامی ز خویشم ده رهایی
نهادم دست بر دل تا نپرد
تو دل از سنگ خارا درربایی
نه من مانم نه دل ماند نه عالم
اگر فردا بدین صورت درآیی
بیا ای جان ما را زندگانی
بیا ای چشم ما را روشنایی
به هر جایی ز سودای تو دودی است
کجایی تو کجایی تو کجایی
یکی شاخی ز نور پاک یزدان
که جان جان جمله میوههایی
به لطف از آب حیوان درگذشتی
کند لطفش ز لطف تو گدایی
اگر کفر است اگر اسلام بشنو
تو یا نور خدایی یا خدایی
خمش کن چشم در خورشید درنه
که مستغنی است خورشید از گدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به وحدت و نزدیکی. شاعر از یار میخواهد که به جمع آنها بپیوندد و مانند گلی زیبا با آنها خوش بگذراند. او از خدا درخواست میکند که از جدایی و چشمبد محافظت کند. اگر بدی به او آسیب برساند، از خدا میخواهد که او را نجات دهد. شاعر بیان میکند که اگر یار بیاید، دیگر هیچ چیز در این دنیا باقی نخواهد ماند. او از یار میخواهد تا زندگی و نور را برای او بیاورد و در جستجوی یار به سراغ عشق میرود. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که او به خدای نور و عظمت ارتباط دارد و از او خواسته میشود که این نور را بهدست آورد.
هوش مصنوعی: بیا ای دوست، امروز روز ماست و مانند گل باید با ما شاد و خوش باشی.
هوش مصنوعی: ای خدا، نگاه بد و چشم حسود را از ما دور کن و ما را از دوری و جدایی محافظت کن.
هوش مصنوعی: اگر چشمی به من بد نگاه کند و زندگیام را تحت تأثیر قرار دهد، تنها با نوشیدن یک جام از خودم میتوانم رهایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: دستم را بر روی قلبم گذاشتم تا تو نتوانی آن را از سنگ سختت بربائی.
هوش مصنوعی: اگر فردا تو به این شکل وارد شوی، نه من باقی میمانم، نه دلم و نه دنیایی وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای جان من، به زندگانیام بیا و ای چشم من، روشناییام را بیاور.
هوش مصنوعی: هر کجا که به یاد تو میافتم، دودی از عشق تو در دلم میجوشد. تو کجایی؟ کجا هستی؟
هوش مصنوعی: یکی از اشراق و نور خدایی که روح تمام مخلوقات را احاطه کرده و به عنوان منبع حیات برای همه میوهها و موجودات به شمار میرود.
هوش مصنوعی: با لطف و محبتی که به من داشتی، به خاطر آب حیات و جانی که به من بخشیدی، تو به من محبت کردی و حالا من در برابر این لطف، شایستهام که در برابر محبت تو، ایثار کنم.
هوش مصنوعی: اگر کفر باشد یا اسلام، گوش کن که تو یا نور خدا هستی یا خود خدا.
هوش مصنوعی: چشم خود را از تابش خورشید دور نگهدار، زیرا خورشید به نگاه تو نیاز ندارد و بینیاز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.