ای خواجه، تو چه مرغی؟ نامت چه؟ چرا شایی؟
نی پرّی و نی چرّی ای مرغک حلوایی
مانند شترمرغی گویند «بپر» گویی
«من اشترم و اشتر کی پرّد ای طایی؟»
چون نوبت بار آید گویی که: «نه من مرغم؟
کی بار کشد مرغی تکلیف چه فرمایی؟!»
نی بلبل خوش لحنی نی طوطی خوش رنگی
نی فاختهٔ طوقی نی در چمن مایی
حق است سلیمان را در گردن هر مرغی
مرغان همه پرّیدند آنجا، تو چه میپایی؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی از خودشناسی و هویتجویی پرداخته است. او به موجودی که به شدت در تلاش برای تعیین هویت خود است، اشاره میکند و میگوید که نه پرندهای معمولی است و نه ویژگیهایی از دیگر پرندگان دارد. او بیان میکند که اگرچه او را با نامهای مختلف صدا میزنند و از او انتظار میرود کاری انجام دهد، اما در واقعیت، او از نوعی دیگر است و نمیتواند در قالبهای معمولی پرندگان جا بگیرد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که همه مرغان در یک جا جمع شدهاند و او باید در میان آنها هویت خود را پیدا کند.
هوش مصنوعی: ای آقا، تو چه موجودی هستی؟ نامت چیست و چرا این قدر شناختهشدهایی؟ نه مثل پرندهای آزاد پرواز میکنی و نه مانند پرندهای در طبیعت زندگی میکنی، تو فقط یک پرندهی شیرینزبان هستی.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به نوعی به تلاش بیمورد برای انجام کارهایی میپردازد که خارج از توانایی ماست. در واقع، شترمرغ مثل یک شتر میگوید "بپر"، در حالی که خودش نمیتواند پرواز کند و به این ترتیب به محدودیتهای طبیعی خود اشاره میکند. این مفهوم نشاندهندهی ناتوانی در انجام کارهایی است که به طور طبیعی برای ما ممکن نیستند.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت بار کشیدن فرا میرسد، گویی میگوید: «آیا منمرغم؟ چه کسی میتواند تکلیفی را به عهده بگیرد؟»
هوش مصنوعی: نه من بلبل خوش صدایی هستم، نه طوطی زیبا و رنگارنگ، نه فاختهای با گردن زیبا و نه ساکن باغ و چمن.
هوش مصنوعی: سلیمان حق دارد که بر هر پرندهای تسلط داشته باشد، چرا که همه پرندگان در سرزمین او آزادانه پرواز میکنند؛ حال تو چرا از این حقیقت دوری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی
قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان
حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی
گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم
[...]
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
[...]
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست
[...]
عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی
ای عقل درین منزل مِن بعد چه میپایی
گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی
تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی
گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش
[...]
تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی
چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی
سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل
ای صبر، همین بودت بازوی توانایی
در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.