نظاره چه میآیی در حلقه بیداری
گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری
در حلقه سر اندرکن دل را تو قویتر کن
شاهی است تو باور کن بر کرسی جباری
تا بازرهی زان دم تا مست شوی هر دم
گاهی ز لب لعلش گاهی ز می ناری
بگشای دهانت را خاشاک مجو در می
خاشاک کجا باشد در ساغر هشیاری
ای خواجه چرا جویی دلداری از آن جانان
بس نیست رخ خوبش دلجویی و دلداری
دی نامه او خواندم در قصه بیخویشی
بنوشتم از عالم صد نامه بیزاری
نقش تو چو نقش من رخ بر رخ خود کردهست
با ما غم دل گویی یا قصه جان آری
من با صنم معنی تن جامه برون کردم
چون عشق بزد آتش در پرده ستاری
در رنگ رخم عشقش چون عکس جمالش دید
افتاد به پایم عشق در عذر گنه کاری
شمس الحق تبریزی آیی و نبینندت
زیرا که چو جان آیی بیرنگ صباواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالاتی از بیداری و عشق میپردازد. او از مخاطب میخواهد که دلش را قویتر کند و به عظمت عشق و وجود خود ایمان بیاورد. شاعر اشاره میکند که در دنیای عشق، گاهی باید از خوشیها و لذایت زندگی بهره برد و به یاد محبوب بود. او همچنین بر اهمیت آگاهی و هشیاری در این مسیر تاکید دارد و به زیبایی چهره محبوب اشاره میکند. در پایان، به شخصیت شمس تبریزی اشاره میکند و تأکید میکند که وجود او هرچند نامرئی است، اما تأثیر عمیقی بر جان و دل دارد.
هوش مصنوعی: به تماشا نیامدی در دایره بیداری، اگر سینهات را پنهان نکنی، ممکن است آسیب ببینی.
هوش مصنوعی: دل خود را قوی کن و در دایرهای که هستی، جایگاهت را محکمتر کن. تو شاهی هستی، این را به یاد داشته باش و بر تخت قدرت بنشین.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آنجا بروی و هر لحظه مست و شاداب شوی، گاهی از لب زیبایش و گاهی از می خوشمزهای که نوش جان میکنی.
هوش مصنوعی: دهان خود را باز کن و از جمعآوری خاشاک خودداری کن؛ زیرا خاشاک در می نیست و چه جایگاهی دارد در جام هشیاری؟
هوش مصنوعی: ای سرور من، چرا به دنبال دلداری از آن معشوق هستی؟ آیا زیبایی و چهره دلنواز او برای التیام دل کافی نیست؟
هوش مصنوعی: من در داستان تنهاییام، نامهای از او را خواندم و از دنیای اطرافم صد نامه پر از دلزدگی نوشتم.
هوش مصنوعی: تو مانند وجود من، تصویری از خود بر چهرهام نقش زدهای. آیا با ما از غم دل سخن میگویی یا قصه جان را روایت میکنی؟
هوش مصنوعی: من با معشوقم به جستجوی عشق و زیبایی پرداختم، زیرا عشق مانند آتش، پردههای تردید و زرق و برق را سوزاند و مرا از دنیا جدا کرد.
هوش مصنوعی: در رنگ صورت من، عشق او را مانند تصویری از زیباییاش مشاهده کردم و به خاطر این عشق، به راحتی به اشتباهاتم اعتراف کردم.
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی به سراغ ما میآید اما کسی او را نمیبیند، چون او مانند روحی است که وقتی به وجود میآید، رنگ و بویی ندارد و به آرامی میآید و میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
[...]
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.