الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی
تو خود از خانه آخر ز حال بنده می دانی
به حق اشک گرم من به حق روی زرد من
به پیوندی که با تستم ورای طور انسانی
اگر عالم بود خندان مرا بیتو بود زندان
بس است آخر بکن رحمی بر این محروم زندانی
اگر با جمله خویشانم چو تو دوری پریشانم
مبادا ای خدا کس را بدین غایت پریشانی
بر آن پای گریزانت چه بربندم که نگریزی
به جان بیوفا مانی چو یار ما گریزانی
ور از نه چرخ برتازی بسوزی هفت دریا را
بدرم چرخ و دریا را به عشق و صبر و پیشانی
وگر چو آفتابی هم روی بر طارم چارم
چو سایه در رکاب تو همیآیم به پنهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یک موجود روحانی (معشوق) میپردازد که از او دور شده است. او از حال خود، اشکها و زردی صورتش شکایت میکند و به پیوند عمیق خود با معشوق اشاره دارد. شاعر احساس زندانی بودن بدون معشوق را بیان میکند و از او میخواهد که بر حال پریشانش رحم کند. او همچنین از دوری دیگران و پریشانی ناشی از این فاصله سخن میگوید و در انتها به عزم خود برای پیوستن به معشوق، حتی در شرایط سخت و دشوار اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای نقش روحانی، چرا از ما دوری میکنی؟ تو خود به خوبی میدانی که از حال و وضعیت بندگان باخبری.
هوش مصنوعی: با توجه به این اشک گرم من و چهره زردم، بر پایه رابطهای که با تو دارم، فراتر از مرزهای انسانی هستم.
هوش مصنوعی: اگر کسی عالم بود، بیتو نمیتوانست مرا خوشحال کند؛ زیرا بیتو زندگیام مانند زندان است. پس ای عشق، بر این بیچاره و زندانی کمی رحم کن.
هوش مصنوعی: اگر تو با فامیل و نزدیکانم بیخبر و دوری، خیلی نگران و مضطرب هستم. ای خدا، کاش هیچکس به این اندازه نگران و پریشان نباشد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم شما را که همیشه فرار میکنید به جایی بند کنم، در حالی که اگر به دل بیوفا نگاه کنید، همچون دوست ما باز هم فرار خواهید کرد؟
هوش مصنوعی: اگر از آسمان بر روی زمین بیفتی، میتوانی تمام دریاها را بسوزانی و با عشق و صبر بر مشکلات غلبه کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند آفتاب بر بالای سرم ظاهر شوی، من همچون سایه در کنار تو با آرامش و به دور از دیدههایم میآیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.