مگر مستی نمیدانی که چون زنجیر جنبانی
ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی
مگر نشنیدهای دستان ز بیخویشان و سرمستان
وگر نشنیدهای بستان به جان تو که بستانی
تو دانی من نمیدانم که چیست این بانگ از جانم
وزین آواز حیرانم زهی پرذوق حیرانی
صلا مستان و بیخویشان صلا ای عیش اندیشان
صلا ای آنک میدانی که تو خود عین ایشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالت مستی و عدم آگاهی از خود میپردازد. شاعر از مخاطب میپرسد آیا نمیداند که این حالت مستی میتواند زنجیرها را بشکند و جهانی را دگرگون کند. او به بیخودان و سرمستان اشاره کرده و از آنها میخواهد که صدای خوشی و شادی را بشنوند. شاعر خود را در حال حیرانی توصیف میکند و از دیگری میخواهد که معنای این حالت را درک کند، چون خود نیز در این حالت غرق شده و نمیداند چه چیزی این بانگ را از جان او به وجود آورده است. در نهایت، او به عیش و لذت زندگی اشاره میکند و میگوید که آنهایی که در این حالت هستند، خود عین این مستی را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که وقتی کسی مست است، چگونه میتواند زنجیرها را به حرکت درآورد و جهانی را که به خاطر دیوانگی در بند است، به تلاطم درآورد؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال نشنیدهای که دیوانگان و سرمستان چطور به همدیگر کمک میکنند؟ و آیا نشنیدهای که باغی از عشق در دل تو وجود دارد که تو خود آن را میچینی؟
هوش مصنوعی: تو میدانی که من نمیدانم این صدای ناشی از جانم چیست و از این آواز شگفتانگیز حیرانم. چه خوب است که در این حیرت و شگفتی هستم.
هوش مصنوعی: ای شادکامان و بیخیالان، آواز شادی بزنید! ای کسانی که به خوشیها میاندیشید، بیدا کنید! ای کسی که میدانی خودت تجلی آن خوشیها هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.