مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری
اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری
مرا بر تخت خود بنشان دوزانو پیش من بنشین
مرا سلطان کن و میدو به پیشم چون سلحداری
شها شیری تو من روبه تو من شو یک زمان من تو
چو روبه شیرگیر آید جهان گوید خوش اشکاری
چنان نادر خداوندی ز نادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود مگر چون تو کلهداری
ز بس احسان که فرمودی چنانم آرزو آمد
که موسی چون سخن بشنود در میخواست دیداری
یکی کف خاک بستان شد یکی کف خاک بستانبان
که زنده میشود زین لطف هر خاکی و مرداری
تو خود بیتخت سلطانی و بیخاتم سلیمانی
تو ماهی وین فلک پیشت یکی طشت نگوساری
کی باشد عقل کل پیشت یکی طفلی نوآموزی
چه دارد با کمال تو به جز ریشی و دستاری
گلیم موسی و هارون به از مال و زر قارون
چرا شاید که بفروشی تو دیداری به دیناری
مرا باری بحمدالله چه قرص مه چه برگ که
ز مستی خود نمیدانم یکی جو را ز قنطاری
سر عالم نمیدارم بیار آن جام خمارم
ز هست خویش بیزارم چه باشد هست من باری
سگ کهفی که مجنون شد ز شیر شرزه افزون شد
خمش کردم که سرمستم نباید بسکلد تاری
بهل ای دل چو بینایی سخن گویی و رعنایی
هلا بگذار تا یابی از این اطلس کلهواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر خواستار توجه و احسان یک پادشاه است و از او میخواهد که او را به مقام سلطنت برساند. او به زیبایی توصیف میکند که چطور میتواند با برخورداری از لطف پادشاه به اوج کمال برسد. شاعر احساس میکند که در این دنیا هیچ چیز ارزشمندتر از ارتباط با معشوقه و بارقههای عشق نیست و در عوض از داراییهایی مانند طلا و مال دنیا صرف نظر میکند. او به تأثیر عشق بر قلب و روح انسان اشاره دارد و در نهایت به رهایی از زندگی روزمره و مشکلات آن میاندیشد. این اشعار به نوعی، تجلی عشق، اشتیاق و ناچیز بودن دنیویات در برابر عشق حقیقی هستند.
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه رعیت باشی و من را به عنوان پادشاه و سالار خود بشناسی، اگر به ماه (یعنی تو) بیاحترامی کنم، فقط سر خود را تکان بده و بگو آری.
هوش مصنوعی: مرا بر تخت خود بنشان و خودت دوزانو پیش من بنشین. مرا به مقام سلطنت برسان و میدو را مانند یک جنگجو به پیش من بیاور.
هوش مصنوعی: با صدای شِیرین تو، من شاداب میشوم. تو اگر مانند شیر قوی شوی، جهان زیباییهای تو را ستایش خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که فردی به قدری برجسته و ویژه است که حتی خداوند نادری که خسرو و پادشاهی بزرگ است، تاج و تخت خود را جز برای او نمیدهد. این نشاندهندهی عظمت و مقام بینظیر این فرد است.
هوش مصنوعی: به خاطر بسیاری از خوبیهایی که به من کردی، حالا آرزو دارم که وقتی موسی سخن گفت، بتوانم او را ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: یکی از خاک بستان به وجود میآید و دیگری هم از خاک بستانبان. هر خاکی و هر مردهای از لطف و محبت (خداوند) در زندگی زنده میشود.
هوش مصنوعی: تو خود پادشاهی و نیازی به تاج و تخت نداری، تو مانند ماهی زیبا هستی و این دنیا مانند یک ظرف کوچک در مقابل توست.
هوش مصنوعی: کی فکر میکنی که عقل کامل در برابر تو مثل یک بچه نوآموز است؟ او چه چیزی جز ریش و کلاهی دارد که بتواند به کمال تو بررسید؟
هوش مصنوعی: تکهدستی که موسی و هارون دارند، ارزشش بیشتر از ثروت و زر و سیم قارون است. شاید تو بتوانی دیداری را با یک دینار بفروشی، اما ارزش این گلیم بسیار بالاتر است.
هوش مصنوعی: به لطف خدا، من در حالتی از خوشی و سرمستی هستم که نمیتوانم تفاوتی میان زیباییهای طبیعی مثل ماه و برگ قائل شوم. در این حال، حتی نمیدانم یک دانه جو از مقدار زیادی که در دست دارم چقدر است.
هوش مصنوعی: من به سرنوشت و عالم اهمیت نمیدهم، بیا آن جام مستی را به من بده. من از خودم بیزارم و از وجودم خوشنود نیستم. حالا نیستی من چه ارزشی دارد؟
هوش مصنوعی: سگی که درون غار زندانی شده بود و به خاطر فضایلش در عشق دیوانه شده، با شدت بیشتری به محبتش افزوده شد. من خود را کنترل کردم تا سرمستم نشوم و نتوانم آن تاریکی را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که زیبایی و سخن گفتن را میبینی، بهتر است که بگذاری تا از این لباس زیبا بهرهمند شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.