من پیش از این میخواستم گفتار خود را مشتری
و اکنون همیخواهم ز تو کز گفت خویشم واخری
بتها تراشیدم بسی بهر فریب هر کسی
مست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزری
آمد بتی بیرنگ و بو دستم معطل شد بدو
استاد دیگر را بجو بهر دکان بتگری
دکان ز خود پرداختم انگازها انداختم
قدر جنون بشناختم ز اندیشهها گشتم بری
گر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضل
ترکیب او ویران کنم گر او نماید لمتری
کی درخور لیلی بود آن کس کز او مجنون شود
پای علم آن کس بود کو راست جانی آن سری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از تغییر نگاه خود به زندگی و موجودیتها صحبت میکند. او قبلاً به بتها (معبودان کاذب) وابسته بود و به خاطر فریب دیگران آنها را تراشیده بود، اما اکنون احساس آزادی و آگاهی جدیدی دارد. او به جستجوی معنای واقعی زندگی و معلمی بهتر پرداخته و از جنون و اوهام رهایی پیدا کرده است. در نهایت، به جستجوی حقیقت و خلوص در علم و محبت واقعی اشاره میکند و میگوید که کسی که واقعاً معشوقش را درک کند، نباید دلبسته خیالات شود.
هوش مصنوعی: من پیش از این میخواستم که نظر و کلامم مورد توجه و درخواست تو باشد و حالا نیز میخواهم از تو بپرسم که آیا از گفتههایم راضی هستی یا نه.
هوش مصنوعی: من مجسمههای بسیاری برای فریب مردم ساختهام، اما اکنون با وجود مستی از عشق، دیگر از این کارها خسته و سیر شدهام.
هوش مصنوعی: یک معشوقه بیهیچ رنگ و بویی سر و کلهاش پیدا شد و من به خاطر او بیکار ماندم و به دنبال استاد دیگری میگردم تا هنرگری را یاد بگیرم.
هوش مصنوعی: به خاطر خودم از دکان دور شدم و بار سنگینی را که بر دوش داشتم، کنار گذاشتم. به اندازهای از دیوانگی آگاه شدم که از افکارم آزاد شدم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهای به دل من بیفتد، به او میگویم که برو، ای آن کس که من را به گمراهی میافکنی. من ترکیب او را نابود میکنم اگر او حضور خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: کسی که لیلی را درک کند، هرگز مجنون نخواهد شد. تنها کسی میتواند در مسیر علم گام بردارد که حقیقت را بشناسد و روحش بلند باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیار یار دلبری با غمزه و جان دلبری
کردی ز جانم دل بری زان چشمکان عبهری
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
رومیرخان ماهوش زاییده از خاک حبش
چون نومسلمانان خوش بیرون شده از کافری
گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین
[...]
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
[...]
ترک من و آشوبِ دل خاتونِ ماه خاوری
بُغناق برگیر و بنه بر سر کلاه کافری
بر دوش زلفت چون زره بگشاده از ابرو گره
برده ز هفت اختر فره بسته قبایِ ششتری
بار و برت سیب و عنب نوشینْ دهان تریاکْ لب
[...]
ای چهرهٔ زیبای تو رشکِ بتانِ آزری
هر چند وصفت میکنم، در حسن از آن زیباتری
هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری
آفاق را گردیدهام، مهر بتان ورزیدهام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.