گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا

که صبر نیست مرا بی‌تو ای عزیز بیا

چه جای صبر که گر کوه قاف بود این صبر

ز آفتاب جدایی چو برف گشت فنا

ز دور آدم تا دور اعور دجال

چو جان بنده نبوده‌ست جان سپرده تو را

تو خواه باور کن یا بگو که نیست چنین

وفای عشق تو دارم به جان پاک وفا

ملامتم مکنید ار دراز می‌گویم

بود که کشف شود حال بنده پیش شما

که آتشی‌ست که دیگ مرا همی‌جوشد

کز او شکاف کند گر رسد به سقف سما

اگر چه سقف سما ز آفتاب و آتش او

خلل نکرد و نگشت از تفش سیه سیما

روان شده‌ست یکی جوی خون ز هستی من

خبر ندارم من کز کجاست تا به کجا

به جو چه گویم کای جو مرو چه جنگ کنم

برو بگو تو به دریا مجوش ای دریا

به حق آن لب شیرین که می‌دمی در من

که اختیار ندارد به ناله این سرنا

خموش باش و مزن آتش اندر این بیشه

نمی‌شکیبی می‌نال پیش او تنها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه