گنجور

 
مولانا

یک قوصره پر دارم ز سخن

جان می‌شنود تو گوش مکن

دربند خودی زین سیر شدی

گیری سر خود ای بی‌سر و بن

چون مستمعان جمله بروند

گویم غم نو با یار کهن

کی سیر شود ماهی ز تری

یا تشنه حق از علم لدن

گر سیر شدند این مستمعان

جان می‌شنود از قرط اذن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۹۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

افندس مسین کاغا یومیندن

کابیکینونین کالی زویمسن

ملا احمد نراقی

گرنه موش دزد در انبان ماست

گندم اعمال چل‌ساله کجاست؟

اول ای جان دفع شر موش کن

بعد از آن در جمع گندم جوش کن

حاجب شیرازی

ای سرو جهان بازآ، به چمن

تا سرو، رود در سجده چو من

با قد، و رخت مانند خجل

هم سرو سهی هم تازه سمن

مشتاق تواند با عجز و نیاز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه