گنجور

 
مولانا

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان

که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان

وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار

که چارجوی بهشت است از تکش جوشان

منم سکندر این دم به مجمع البحرین

که تا رهانم جان را ز علت و بحران

که تا ببندم سدی عظیم بر یأجوج

که تا رهند خلایق ز حمله ایشان

از آنک ایشان مر بحر را درآشامند

که هیچ آب نماند ز تابشان به جهان

از آنک آتشی‌اند وز عنصر دوزخ

عدو لطف جنان و حجاب نور جنان

ز هر شمار برونند از آنک از قهرند

که قهر وصف حق است و ندارد آن پایان

برهنه‌اند و همه سترپوششان گوش است

نه سترپوش دلانه که دیدن است عیان

لحاف گوش چپستش فراش گوش راست

به شب نتیجه یأجوج را یقین می‌دان

لحاف و فرش مقلد چون علم تقلید است

یقین به معنی یأجوجی است نی انسان

از آنک دل مثل روزن است کاندر وی

ز شمس نورفشان است و ذره دست افشان

هزار نام و صفت دارد این دل و هر نام

به نسبتی دگر آمد خلاف و دیگر سان

چنانک شخصی نسبت به تو پدر باشد

به نسبت دگری یا پسر و یا اخوان

چو نام‌های خدا در عدد به نسبت شد

ز روی کافر قاهر ز روی ما رحمان

بسا کسا که به نسبت به تو که معتقدی

فرشته است و به نسبت به دیگری شیطان

چنانک سر تو نسبت به تو بود مکشوف

به نسبت دگری حال سر تو پنهان

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۰۷۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

توانگری و بزرگی و کام دل بجهان

نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان

یمین دولت کایام ازو شود میمون

امین ملت کایمان ازو شود تابان

همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک

امین ملت محمود پادشاه جهان

خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان

برنگ لاله می از یار لاله روی ستان

جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم

می جوان بجوان ده درین بهار جوان

بشادکامی امروز داد خویش بده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب دراز و ره دور و غربت و احزان

چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار

دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه