گنجور

 
عطار

گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن

ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن

سرگشتگان عشقیم نه دل نه دین نه دنیا

گر راه بین راهی در حال ما نظر کن

تا کی نهفته داری در زیر دلق زنار

تا کی ز زرق و دعوی، شو خلق را خبر کن

ای مدعی زاهد غره به طاعت خود

گر سر عشق خواهی دعوی ز سر بدر کن

در نفس سرنگون شو گر می‌شوی کنون شو

واز آب و گل برون شو در جان و دل سفر کن

جوهرشناس دین شو مرد ره یقین شو

بنیاد جان و دل را از عشق معتبر کن

از رهبر الهی عطار یافت شاهی

پس گر تو مرد راهی تدبیر راهبر کن

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
قطران تبریزی

ای دل تو را بگفتم کز عاشقی حذر کن

بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن

چون رویِ خوب بینی دیده فرازِ هم نه

چون تیر عشق بارد شرم و خرَد سپر کن

فرمان من نبُردی فرجام خود نجُستی

[...]

مولانا

گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن

گفتی خوشی تو بی‌ما زین طعنه‌ها گذر کن

گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت

کس بی‌تو خوش نباشد رو قصه دگر کن

گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه