مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان
گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد
هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان
پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم
هستم اکنون در میان و در میان و در میان
گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه
در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان
اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه
رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان
نک نشان لاله رویی لاله رویی لالهای
بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران
جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن
من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وقوع یک عشق و جاذبه عمیق صحبت میکند. او به گونهای رمزآلود از محبت خود سخن میگوید و از تاثیر آن بر خود و دیگران یاد میکند. او به تصویرسازی احساسات و نشانهها پرداخته و حضور خود و رقیب را در این رابطه به صورت نمادین به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر به بیان پاسخی به منکران و تردید کنندگان میپردازد و نشان میدهد که عشق و احساساتش زنده و واقعی است، با اشاره به نشانههایی مانند اشک و رنگ رخساره که گواهی بر این عشق هستند. او خود را در این عشق زیرک و آگاه میداند.
هوش مصنوعی: من از دل خود جواهری گرفتهام که بدون سخن گفتن از آن صحبت میکند. اگر رقیب او این را بداند، بداند و بداند.
هوش مصنوعی: به تصویر کشیدم روی او را و همه نقشها را بر آن نقش کردم. هر که خواست میتواند این را بخواند و تکرار کند.
هوش مصنوعی: در مقابل کسانی که منکر حقایق هستند، من میگویم که وجود ندارم؛ ولی اکنون در اینجا هستم، در وسط همه چیز و در قلب ماجرا.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که درستی کجاست، من میتوانم شاهدی از شکست خودم بیاورم که بیپایان و مکرر است.
هوش مصنوعی: اشکهای من به خوبی نشان میدهند که چه احساسی دارم و چقدر غمگینم. تغییراتی که در چهرهام به وجود آمده نیز میتواند به وضوح بیانگر حال و روز من باشد.
هوش مصنوعی: نشان زیبایی و زیباییاش، مانند لالهای است که بر چهرهام نقش بسته و عطر زعفران را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: تنها صلاحالدین میتواند این سخن را درک کند. این سخن من از جانب کسی است که در مقایسه با دیگران دانا و زیرک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.