گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن

ز آیینه ندیده‌ست او الا سیهی آهن

از آب حیات تو دور است به ذات تو

کز کبر برآید او بالا مثل روغن

پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد

از لذت آن بوسه ای روت مه روشن

گفتم به دلم چونی گفتا که در افزونی

زیرا که خیالش را هستم به خدا مسکن

در سینه خیال او وان گاه غم و غصه

در آب حیات او وانگه خطر مردن

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۸۸۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نصرالله منشی

بی طلعت تو مجلس بی ماه بود گردون

بی قامت تو میدان، بی سرو بود بستان

میبدی

«هارُونَ أَخِی» (۳۰) و آن هارون است برادر من.

«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (۳۱) پشت من و نیروی من باو سخت کن.

مولانا

بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن

بی او نتوان شستن بی‌او نتوان خفتن

ای حلقه زن این در در باز نتان کردن

زیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردن

گردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
کمال خجندی

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن

دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من

آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان

یعقوب صفت ما را شد دیده بدان روشن

چون غنچه دل بشکفت از بوی نسیم وصل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه