آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن
ز آیینه ندیدهست او الا سیهی آهن
از آب حیات تو دور است به ذات تو
کز کبر برآید او بالا مثل روغن
پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد
از لذت آن بوسه ای روت مه روشن
گفتم به دلم چونی گفتا که در افزونی
زیرا که خیالش را هستم به خدا مسکن
در سینه خیال او وان گاه غم و غصه
در آب حیات او وانگه خطر مردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جذابیت و زیبایی معشوق است. شاعر میگوید کسی که تو را میبیند، نمیتواند زیبایی واقعی تو را درک کند و فقط از انعکاس تو در آیینه خبر دارد. او اشاره میکند که کسانی که به خاطر کبر و خودپسندی به دیگران نگاه میکنند، از حقیقت وجود تو دور هستند. شاعر در ادامه بیان میکند که عشق و زیبایی تو تا حدی عمیق است که جانش را به پای تو مینهد و از لذت بوسهای که از تو میگیرد، نور و روشنایی را احساس میکند. در نهایت، شاعر به احساسات عمیق خود نسبت به معشوق اشاره کرده و از غم و اندوه ناشی از دوری او میگوید.
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را میبیند و سپس به خود را از آینه نگاه میکند، به جز یک آهن سیاه، چیزی نمیبیند.
هوش مصنوعی: این عبارت بیان میکند که شخصی که به فکر خود بزرگبینی و تکبر است، از حقیقت و زندگی حقیقی دور شده است. او مانند روغن که روی آب میماند، از دنیای واقعی و معنوی بالاتر میرود، ولی در واقعیت به آن زلالی و پاکی دست نمییابد.
هوش مصنوعی: هر زمان که پای تو را به قصد بوسه به جانم نزدیک کنم، تا قیامت از لذت آن لحظه خواهم چشید، زیرا روشنی چهرهات مرا مجذوب کرده است.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم حالت چطور است، دل پاسخ داد که در حال زیادی و فراوانی هستم چونکه خیال او را در وجودم دارم و با خداوند آرامش دارم.
هوش مصنوعی: در دل، تصور او وجود دارد و در آن لحظه، غم و اندوه مانند آب حیاتش میباشد و بعد از آن، ترس از مرگ.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی طلعت تو مجلس بی ماه بود گردون
بی قامت تو میدان، بی سرو بود بستان
«هارُونَ أَخِی» (۳۰) و آن هارون است برادر من.
«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (۳۱) پشت من و نیروی من باو سخت کن.
بی او نتوان رفتن بیاو نتوان گفتن
بی او نتوان شستن بیاو نتوان خفتن
ای حلقه زن این در در باز نتان کردن
زیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردن
گردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزد
[...]
امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن
دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من
آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان
یعقوب صفت ما را شد دیده بدان روشن
چون غنچه دل بشکفت از بوی نسیم وصل
[...]
یک ره ز ره دجله منزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.