گنجور

 
مولانا

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین

ماننده کاریزی بی‌تیشه و بی‌میتین

دل روی سوی جان کرد کای عاشق و ای پردرد

بر روزن دلبر رو در خانه خود منشین

ای خواجه سودایی می باش تو صحرایی

در گلشن شادی رو منگر به غم غمگین

چون پوست بود این دل چون آتش باشد غم

وین پوست از آن آتش چون سفره بود پرچین

چون دیده دل از غم پرخاک شود ای غم

تبریز کجا یابی با حضرت شمس الدین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۸۸۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم

هم باد برین آید و هم باد فرودین

مسعود سعد سلمان

ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین

چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین

در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان

در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین

بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه

[...]

سوزنی سمرقندی

ای دو لب تو بستد ای دو رخ تو نسرین

نسرین تو پر سنبل در بسد تو پروین

هستم ز دل و دیده ای به ز دل و دیده

بیچاره آن بسد نظاره آن نسرین

ای ترک بدیع آئین عشقم تو شد آئینم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
عراقی

در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین

شکر ز لبش می‌چین، تا چند ز کفر و دین؟

مولانا

ای سنجق نصرالله وی مشعله یاسین

یا رب چه سبک روحی بر چشم و سرم بنشین

ای تاج هنرمندی معراج خردمندی

تعریف چه می باید چون جمله تویی تعیین

هر ذره که می جنبد هر برگ که می خنبد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه