چند روی بیخبر آخر بنگر به بام
بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام
تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان
صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام
از هوس عشق او چرخ زند نه فلک
وز می او جان و دل نوش کند جام جام
چون به تجلی بتافت جانب جانها شتافت
باده جان شد مباح خوردن و خفتن حرام
گفت جهان سلیم چیست خبر ای نسیم
گفت ندارم ز بیم جز نفسی والسلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ماجرای عشق و زیبایی میپردازد. شاعر به بام مینگرد و زیباییهای آسمان را توصیف میکند. وجود قمر (عشقی مانند قمر) باعث میشود که آسمان روشن و زیبا به نظر برسد. عشق او به قدری عمیق است که حتی طبیعت نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. با آمدن عاشق، نوشیدن باده و آرامش جان جواز پیدا میکند، در حالی که خوابیدن در این حال، حرام میشود. نسیم پاسخ میدهد که خبری از ترس ندارد و تنها از زندگی و آرامش میگوید. شعر به زیبایی عشق، تغییرات طبیعت و حالتی از آرامش و آزادی در عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به چند بار دیگر که بیخبر هستی، به بالای بام نگاه کن و ببین چه خبر است. به آسمان آبی و سرسبز بگو.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلی همچون قمر به زیبایی نمایان شود، ناگهان چهرهاش همچون صدماه و صد آفتاب درخشندگی و زیبایی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: از شوق عشق او، همه چیز به دور میچرخد، نه فقط آسمان. و از نوشیدن جرعههای او، جان و دل به شادابی میرسند.
هوش مصنوعی: زمانی که نور و زیبایی به قلبها و جانها تابید، نوشیدنی روح به چیزی مجاز تبدیل شد و خوابیدن و استراحت کردن حرام شد.
هوش مصنوعی: سوال کردی که دنیا از سلامت چه خبر دارد، ای نسیم. جواب دادم که از نگرانی خبری ندارم، جز اینکه یک نفس میکشم و بس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
قافلهٔ شب گذشت صبح برآمد تمام
باده شد اکنون حلال خواب شد اکنون حرام
کاسه بدل شد به جام جام بدل شد به کام
خوشتر از این روزگار کو و کجا و کدام؟
خط سخنهای خوب یافت ز گنج کلام
بحر معانی گرفت همت طبعش تمام
دادگرا ملک را هم فلک و هم قوام
تاجورا بخت را هم شرف و هم نظام
عاجز قهرش قضا چاکر قدرش قدر
ساکن طبعش کرم شاکر جودش کرام
بسته ببندش سپهر اشهب زرین جناح
[...]
هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام
دشمنم از مرگ من کور شود والسلام
آن شکرستان مرا می کشد اندر شکر
ای که چنین مرگ را جان و دل من غلام
در غلط افکندهست نام و نشان خلق را
[...]
شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت
شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام
بلبل باغ سرای صبح نشان میدهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.