دو هزار عهد کردم که سر جنون نخارم
ز تو درشکست عهدم ز تو باد شد قرارم
ز ره زیادهجویی به طریق خیرهرویی
بروم که کدخدایم غله بدروم بکارم
همه حل و عقد عالم چو به دست غیب آمد
من بوالفضول معجب تو بگو که بر چه کارم
چو قضا به سخره خواهد که ز سبلتی بخندد
سگ لنگ را بگوید که برس بدان شکارم
چو بر اوش رحم آید خبرش کند که بنشین
بهل اختیار خود را تو به پیش اختیارم
اگرت شکار باید ز منت شکار خوشتر
همه صیدهای جان را به نثار بر تو بارم
نه ز دام من ملالی نه ز جام من وبالی
نه نظیر من جمالی چه غریب و ندره یارم
خمش ار دگر بگویم ز مقالت خوش او
بپرد کبوتر دل سوی اولین مطارم
تبریز و شمس دین شد سبب فروغ اختر
رخ شمس از او منور به فراز سبز طارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عاطفی است که شاعر به معشوق خود دارد. او در ابتدا از تصمیمش برای دوری از عشق و حفظ آرامش صحبت میکند، اما به زودی میفهمد که این تصمیم شکست خورده و احساس آرامشاش از بین رفته است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و بیان میکند که هیچ کس نمیتواند مانند او باشد. او در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و وابستگی به معشوق برایش بسیار ارزشمندتر از هر چیز دیگری است. همچنین به لطافت و دلنشینی معشوق اشاره دارد و احساسات عمیقش را نسبت به او بروز میدهد.
هوش مصنوعی: در دو هزار بار تصمیم گرفتم که عشق و جنون تو را ترک کنم، اما هر بار که خواستم از تو دور شوم، عهد و پیمانم شکسته شد و آرامش خاطر من از بین رفت.
هوش مصنوعی: من برای جستجوی بیشتر و دستیابی به خواستههایم، با چشمانی بسته و بدون توجه به راههای درست، میروم تا بتوانم در زمین خود محصولی بکارم.
هوش مصنوعی: همه امور دنیا وقتی به دست خواست الهی سپرده شد، من که همیشه زبان به شوخی و حرف زدن باز میکنم، از تو بپرس که هدف من چیست و در چه موضوعی مشغولم.
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت بخواهد، حتی یک سگ لنگ هم میتواند به راحتی به شکار برود و از آن بخندد.
هوش مصنوعی: وقتی به او رحم و دل میآید، این موضوع را به تو میگوید که در انتخابهایت بیشتر مراقب باش و اختیار خود را در اختیار من قرار دهی.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شکار هستی، از لطف و محبت شکار چه چیزی بهتر است؟ من جان خود را برای تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: نه از قید و بند من ناراحتیای داری، نه از نوشیدن جام من دلشورهای برایت ایجاد میشود. هیچ کس به زیبایی من نیست، و یار من چقدر غریبه و دور است.
هوش مصنوعی: اگر دوباره درباره موضوع او صحبت کنم، آن چنان خوش است که دل کبوترم به سوی نخستین پروازش پر میکشد.
هوش مصنوعی: تبریز و شمس دین باعث روشنایی و درخشش چهرهی شمس شدهاند، بهگونهای که نور او بر بلندیهای سبز طارم میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم
نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت
همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم
اگر به دستگیری بپذیری اینت منت
[...]
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم
سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم
شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم
نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم
علمی به دست مستی دو هزار مست با وی
[...]
به دکان میفروشان گروست هر چه دارم
همه خنبها تهی گشت و هنوز در خمارم
ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد
نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم
ز جهانیان برآمد خبرم به میپرستی
[...]
قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم
سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم
من از آن میی که خوردم ز ازل به باد لعلت
بدو چشم نیم مستت که هنوز در خمارم
نروم به طعن دشمن ز درت به هیچ پانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.