گنجور

 
مولانا

دو هزار عهد کردم که سر جنون نخارم

ز تو درشکست عهدم ز تو باد شد قرارم

ز ره زیاده‌جویی به طریق خیره‌رویی

بروم که کدخدایم غله بدروم بکارم

همه حل و عقد عالم چو به دست غیب آمد

من بوالفضول معجب تو بگو که بر چه کارم

چو قضا به سخره خواهد که ز سبلتی بخندد

سگ لنگ را بگوید که برس بدان شکارم

چو بر اوش رحم آید خبرش کند که بنشین

بهل اختیار خود را تو به پیش اختیارم

اگرت شکار باید ز منت شکار خوشتر

همه صیدهای جان را به نثار بر تو بارم

نه ز دام من ملالی نه ز جام من وبالی

نه نظیر من جمالی چه غریب و ندره یارم

خمش ار دگر بگویم ز مقالت خوش او

بپرد کبوتر دل سوی اولین مطارم

تبریز و شمس دین شد سبب فروغ اختر

رخ شمس از او منور به فراز سبز طارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۶۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسعید ابوالخیر

نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو

چو تو غالبی بهر کس به تو خویش می‌سپارم

عطار

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت

همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم

اگر به دستگیری بپذیری اینت منت

[...]

مولانا

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم

سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم

شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم

نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم

علمی به دست مستی دو هزار مست با وی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم

همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم

ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد

نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم

ز جهانیان برآمد خبرم به می‌پرستی

[...]

کمال خجندی

قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم

سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم

من از آن میی که خوردم ز ازل به باد لعلت

بدو چشم نیم مستت که هنوز در خمارم

نروم به طعن دشمن ز درت به هیچ پانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه