گنجور

 
مولانا

ای دشمن روزه و نمازم

وی عمر و سعادت درازم

هر پرده که ساختم دریدی

بگذشت از آنک پرده سازم

ای من چو زمین و تو بهاری

پیدا شده از تو جمله رازم

چون صید شدم چگونه پرم

چون مات توام دگر چه بازم

پروانه من چو سوخت بر شمع

دیگر ز چه باشد احترازم

نزدیکتری به من ز عقلم

پس سوی تو من چگونه یازم

بگداز مرا که جمله قندم

گر من فسرم وگر گدازم

یک بارگی از وفا مشو دست

یک بار دگر ببین نیازم

یک بار دگر مرا فسون خوان

وز روح مسیح کن طرازم

بر قنطره بست باج دارم

از بهر عبور ده جوازم

خاموش که گفت حاجتش نیست

در گفتن خویش یاوه تازم

خاموش که عاقبت مرا کار

محمود بود چو من ایازم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۶۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

بنشینم و با غم تو سازم

جان در سرو کار عشق بازم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
جامی

بنشینم و با غم تو سازم

پنهان ز تو با تو عشق بازم

بنشینم و با غم تو سازم

پنهان ز تو با تو عشق بازم

بنشینم و با غم تو سازم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
نورعلیشاه

ای قد خوش تو سرو نازم

دامن مکش از کف نیازم

باری چه شود ز لطف سازی

در سایه خویش سرفرازم

بی روی تو از سرشک غماز

[...]

حکیم سبزواری

از آتش دل همی گدازم

در هجر بسوزم و بسازم

از آتش دل همی گدازم

در هجر بسوزم و بسازم

از آتش دل همی گدازم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه