گنجور

 
مولانا

اگر سرمست اگر مخمور باشم

مهل کز مجلس تو دور باشم

رخم از قبلهٔ جان نور گیرد

چو با یاد تو اندر گور باشم

قرارم کی بود خود در تک گور

چو بر دمگاه نفخ صور باشم

صد افسنتین و دارو‌های نافع

توی جان را چو من رنجور باشم

شوم شیرین ز لطف گوهر تو

اگر چون بحر تلخ و شور باشم

اگر غم همچو شب عالم بگیرد

برآ ای صبح تا منصور باشم

توی روز و منم استارهٔ روز

عجب نبود اگر مشهور باشم

به من شاد‌ند جمله روزجویان

چو پیش آهنگ چون تو نور باشم

مرا مخمور می‌داری نه از بخل

ولی تا ساکن و مستور باشم

بدان مستور می‌داری چو حوتم

که تا از عقربت مهجور باشم

چه غم دارم ز نیش عقرب ای ماه

چو غرق شهد چون زنبور باشم

خمش کردم ولیکن عشق خواهد

که پیش زخمه‌اش تنبور باشم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
باباطاهر

مو که مست از می انگور باشم

چرا از نازنینم دور باشم

مو که از آتشت گرمی نوینم

چرا از دود محنت کور باشم

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر من فی المثل در هجو کوشم

بنزد عقل کی معذور باشم

کسی کم هجو باید گفتن آخر

زاول خود ازان کس دور باشم

نگردد سفله رنجور از شنیدنش

[...]

عطار

اگر نزدیک وگر از دور باشم

همی تا من منم مهجور باشم

سلمان ساوجی

ز یار خویش تا کی دور باشم؟

چنین دلخسته و رنجور باشم؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه