گنجور

 
مولانا

امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم

مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم

در عشق تو از عاقله عقل برستیم

جز حالت شوریده دیوانه ندانیم

در باغ به جز عکس رخ دوست نبینیم

وز شاخ به جز حالت مستانه ندانیم

گفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ست

در دام چنانیم که ما دانه ندانیم

امروز از این نکته و افسانه مخوانید

کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم

چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما

کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم

باده ده و کم پرس که چندم قدح است این

کز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم