گنجور

 
مولانا

باده ده ای ساقی جان باده بی‌درد و دغل

کار ندارم جز از این گر بزیم تا به اجل

هات حبیبی سکرا لا بفتور و کسل

یقطع عن شاربه کل ملال و فشل

باده چو زر ده که زرم ساغر پر ده که نرم

غرقه مقصود شدی تا چه کنی علم و عمل

اصبح قلبی سهرا من سکر مفتخرا

ان کذب الیوم صدق ان ظلم الیوم عدل

ای قدح امروز تو را طاق و طرنبیست بیا

باده خنب ملکی داده حق عز و جل

طفت به معتمرا فزت به مفتخرا

من سقی الیوم کذی جمله ما دام حصل

مست و خوشی خواجه حسن نی نی چنان مست که من

کیسه زر مست کند لیک نه چون جام ازل

لواء نا مرتفع و شملنا مجتمع

و روحنا کما تری فی درجات و دول

توبه ما جان عمو توبه ماهیست ز جو

از دل و جان توبه کند هیچ تن ای شیخ اجل

عشقک قد جادلنا ثم عدا جادلنا

من سکر مفتضح شاربه حیث دخل

بحر که مسجور بود تلخ بود شور بود

در دل ماهی روشش به بود از قند و عسل

یا اسدا عن لنا فنعم ما سن لنا

حبک قد حببنا فاعف لنا کل زلل

بس بود ای مست خمش جان ز بدن رست خمش

باده ستان که دگران عربده دارند و جدل

اسکت یا صاح کفی واعف عفا الله عفا

هات رحیقا به صفا قد وصل الوصل وصل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۳۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل

باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل

ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو

خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل

در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح

[...]

سوزنی سمرقندی

خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل

برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل

مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل

بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل

از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل

[...]

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب

فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بی‌خلل

ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح

وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

جمال‌الدین عبدالرزاق

آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین

ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل

بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست

پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل

چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه