مدارم یک زمان از کار فارغ
که گردد آدمی غمخوار فارغ
چو فارغ شد غم او را سخره گیرد
مبادا هیچ کس ای یار فارغ
قلندر گرچه فارغ مینماید
ولیکن نیست در اسرار فارغ
ز اول میکشد او خار بسیار
همه گل گشت و گشت از خار فارغ
چو موری دانهها انبار میکرد
سلیمان شد شد از انبار فارغ
چو دریاییست او پرکار و بیکار
از او گیرند و او ز ایثار فارغ
قلندر هست در کشتی نشسته
روان در را و از رفتار فارغ
در این حیرت بسی بینی در این راه
ز کشتی و ز دریابار فارغ
به یاد بحر مست از وهم کشتی
نشسته احمقی بسیار فارغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع غم و فارغ بودن میپردازد. شاعر اشاره میکند که زمانی که انسان از کار و غم خود فارغ میشود، ممکن است غمهای دیگر او را به سخره بگیرد. همچنین، قلندری که به نظر میرسد بیخیال است، در واقع از اسرار و واقعیتها آگاه است و با مشکلات زیادی روبهروست. او مانند مورچهای است که دانهها را جمع میکند و در عین حال نیکوکار و سخاوتمند است. شاعر به ارتباط بین کار و بیکاری اشاره میکند و در نهایت به افرادی اشاره دارد که در زندگی خود در حیرت و سردرگمی هستند و از واقعیات غافلاند. آنها در حالت شک و تردید از دنیای اطراف خود فاصله گرفتهاند.
هوش مصنوعی: یک مدت از کار و مشغلهها فاصله میگیرم تا ببینم آیا آدمی که به فکر دیگران است، میتواند از غم و نگرانی رها شود.
هوش مصنوعی: وقتی که غم او برطرف شد، او را مسخره نکن، مبادا که هیچ کس، ای دوست، آزادی از غم را تجربه کند.
هوش مصنوعی: هرچند که شخص قلندر ظاهراً بیتوجه و بیخیال به نظر میرسد، اما در واقع از سرّ و حقیقتهای مهم و عمیق بیخبر نیست.
هوش مصنوعی: از همان ابتدا، او (خطر یا مشکلات) خارهای زیادی را به وجود میآورد، اما در نهایت همه چیز به گل و زیبایی تبدیل میشود و از آن خارها رها میشود.
هوش مصنوعی: مثل اینکه موری در حال جمعآوری دانهها بود و وقتی سلیمان به او رسید، از کارش فارغ شد.
هوش مصنوعی: او مانند دریا است؛ زمانی پرکار و زمانی بیکار. از او بهره میبرند و او از ایثار و بخشش خود بینیاز است.
هوش مصنوعی: یک عارف در حال سفر در کشتی است، بیخیال از هر چیزی و با آرامش در حال حرکت.
هوش مصنوعی: در این سرگردانی، افراد زیادی را میبينی که در این مسیر، از کشتی و دریا بیخبرند و خود را رها کردهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که در حالت شادی و سرخوشی غرق شده و نسبت به مشکلات و چالشهای زندگی بیتوجه است. او مانند کشتینشینی است که از وجود دریا و خطرات آن بیخبر و آرام به نظر میرسد. زندگی او خالی از نگرانی است و به همین دلیل میتواند به راحتی از احساسات و تفکرات عمیقتر دور بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلی می خواهم از هر کار فارغ
زنام و ننگ و فخر و عار فارغ
مرا باید که در گلزار باشم
به گل مشغول لیک از خار فارغ
چنان فارغ ز محنتها به یک بار
[...]
نه گل این جا ز عشق خار فارغ
نه مل از شورش خمار فارغ
درین مجلس طرب هر دم فزونست
نگردد ساقی از ایثار فارغ
شب آمد نوبت سودای ما شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.