گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش

ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش

چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در حیله

کما حوت الشقی الیوم فی ارض الفلاینبش

عجب نبود اگر عاشق شود بی‌جان در این هجران

اذا ما الحوت زال الماء لا تعجب بان تعطش

اگر منکر شود مردی ز سوز عاشق سوزان

متی یمتاز عین الشمس من عین له اعمش

چو فرش وصل بردارد شفا از منزل عاشق

فراش من لهیب النار من تحت الفتی یفرش

که تا پیغام آن یوسف بدین یعقوب عشق آید

یبرد ذاک و البستان و الفردوس یستنعش

دلم در گوش من گوید ز حرص وصل شمس الدین

الی تبریز یستسعی و فی تبریز یستفتش

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

سیاهی می کند با من سر زلف نگونسارش

به لب می آورد جانم لب لعل شکربارش

مرا خاری نهاد از هجر خویش آن یار همچون گل

که در پای دل سرگشته دایم می خلد خارش

به شوخی پاره ای کارست در راه غمش ما را

[...]

خاقانی

نباتش هر زمانی از زبان حال می‌گوید

کس کن ابر ما گم کرد، گم باد از جهان نامش

اثیر اخسیکتی

بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش

بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش

بر او در عذر بس لنگی بر هواری و من هر دم

گناهی نو، بر او بندم برای عذر بس لنگش

چو از دشنام او در چنگ، کوش من شکر خاید

[...]

فضولی

مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش

که دارد میل بالا شعله چون می‌خیزد از آتش

پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم

که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش

بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم

[...]

سام میرزا صفوی

بسینه چون در آمد تیر او جان کرد آهنکش

دلم از رشک او بگرفت در پهلوی خود تنگش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه